على بن ابى حمزه مىگوید:
دوستى داشتم كه در دستگاه بنى امیه نویسنده بود، از من خواست از حضرت صادق علیه السلام براى او وقت ملاقات بگیرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام كرد و نشست و عرضه داشت: فدایت شوم، در ادارات بنى امیه نویسنده بودم و از اینرو مال فراوانى به دست آوردم.
حضرت فرمود: اگر بنى امیه كسى را نمىیافتند تا در تمام امور به آنان كمك دهد، امر مال و غنیمت و مسئله جنگ و امور سیاسى و اجتماعى، قدرت غارت كردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مىكردند چیزى جز آنچه در دست داشتند، نمىیافتند.
استاد انصاریان
جوان عرض كرد: فدایت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟
فرمود: اگر راهنمایى كنم مىپذیرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از این راه به دست آوردهاى بیرون شو، اگر صاحبان مال را مىشناسى به آنان برگردان، اگر نمىشناسى از جانب آنان صدقه بده، در این صورت من بهشت را براى تو ضامنم!
جوان زمانى طولانى سكوت كرد و سر به زیر انداخت، سپس گفت: فدایت شوم، انجام دادم.
او با ما به كوفه برگشت، چیزى نبود جز اینكه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهیه كردیم و مختصر نفقهاى به او مىرساندیم.
چیزى نگذشت كه مریض شد، به عیادتش رفتیم، در یكى از عیادتها او را به حال احتضار دیدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه! به خدا قسم! امام صادق علیه السلام به عهدش وفا كرد!
این را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسیدم به من نگریست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم: فدایت شوم، راست مىگویى، او این مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد. «1» در هر صورت از مال حرام به هر صورت كه هست بپرهیزیم، زیرا مال حرام باعث تاریكى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسیارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.
نظرات شما عزیزان: