در روایت پر نغزی از امیر مومنان حضرت علی (ع) آمده است: همانا هر مسلمانی دارای سه همراه است: مال او که تا هنگام مرگ با اوست، فرزندان و بستگان او که تا کنار قبر می آیند، اعمال اوکه در زندگی و مرگ پیوسته همراه او می باشند. (معانی الاخبار: 232)
مسلماً اعمال نیک انسان، تنها همراه وی در جهان دیگر می باشد و این اعمال از نخستین لحظه ی جدا شدن از زندگی دنیوی و قرار گرفتن در قبر همراه او می باشند، به نحوی که ابوبصیر از امام باقر (ع) و به نقلی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرموده اند: هنگامی که جنازه مومن را در قبر می گذارند، شِش صورت زیبا با او وارد قبر می گردند، یکی از آن ها در جانب راست او می ایستد، دیگری در جانب چپ او، سومی روبرویِ صورت او، چهارمی در پشت سر او، پنجمی در کنار پای او می ایستد و یکی از آن ها (ششمی) که از همه زیباتر است، در بالای سرش می ایستد.
و آن که از همه زیباتر است از پنج صورت دیگر می پرسد: شما کیستید؟ و آن که در جانب راست میت قرار دارد می گوید: من نماز هستم؛ و آن که در جانب چپ میت قرار دارد می گوید: من زکات هستم؛ و آن که در روبروی اوست می گوید: من روزه هستم؛ و آن که در پشت سر اوست می گوید: من حج و عمره هستم؛ و آن که در پایین ایستاده است می گوید: من نیکی ها او هستم که به برادران دینی خود می نمود.
سپس آن پنج صورت، از آن صورت نورانی تر از هم می پرسند: تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبوتر هستی؟
او در پاسخ می گوید: اَنا الوِلایةُ آل محمد (ص)؛ من ولایت آل محمد (ص) می باشم. (بحارالانوار، ج6: 134؛ آمال الواعظین، ج3: 371)
اسلام است.
حوادث و رويدادهاي مهمي در اين ماه به وقوع پيوست كه سرنوشت بشريت را
دگرگون ساخت، بدين جهت از جايگاه مهم و ويژهاي برخوردار است و مسلمانان عالم هميشه
آن را با ديدگاه خاصي مينگرند.
گرچه ربيع الاول بسان ساير ماههاي سال توأم با
حوادث تلخ و شيرين و رويدادهاي تأسف بار و سرورآفرين است، وليكن با وجود چند رويداد
حزنانگيز، در نزد شيعيان، اما به خاطر وقايع شادي آفرين از ايام مسرت بخش و دلنواز
محسوب ميگردد.
بدين منظور در اين مقال تنها به چند رويداد خاطرهانگيز و شادي
آفرين در صدر اسلام و تاريخ پرافتخار تشيّع اشاره ميكنيم و آنها عبارت اند از
:
1 ـ ميلاد فرخنده پيامبر اسلام(ص)؛
2ـ ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت
خديجه(س)؛
3ـ هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص)؛
4ـ نزول آيه جان نثاري در شأن
امام علي(ع)؛
5ـ ميلاد مسعود امام جعفر صادق(ع).
ميلاد فرخنده پيامبر اسلام،
حضرت محمد(ص)
(17 ربيع الاول نخستين سال عام الفيل ـ 53 سال پيش از هجرت
ـ)
حضرت محمد(ص)، آخرين پيامبر الهي در 17 ربيع الاول از پدري به نام عبدالله بن
عبدالمطلب و مادري به نام آمنه بنت وهب ديده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال
منوّرش، جهان تيره و تاريك؛ به ويژه عربستان را روشن گردانيد.
پدرش عبدالله پيش
از تولدش به همراه ساير بازرگانان قريش، جهت سفري تجاري عازم شام گرديد و در بازگشت
از شام، در يثرب (مدينه منوّره) بيمار شد و در همان جا درگذشت و به ديدار نوزاد
خويش توفيقي نيافت.
وفات عبدالله، دو ماه و به روايتي هفت ماه پيش از تولد
فرزندش حضرت محمد(ص) بود.
آمنه كه به تقوا، عفت و پاكيزگي در ميان بانوان قريش
معروف بود، پس از تولد نور ديدهاش چندان در اين دنياي فاني زندگي نكرد. وي دو سال
و چهار ماه و به روايتي شش سال پس از ميلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از يثرب، در
مكاني به نام «ابوا» بدرود حيات گفت و در همان مكان مدفون شد.
رسول خدا(ص) پس از
تولد، در كفالت جدش عبدالمطلب ـ بزرگ و سيد قريش مكه ـ قرار گرفت. عبدالمطلب ابتدا
جهت شير دادن آن حضرت را به «ثويبه» (آزاد شده ابولهب) سپرد، ولي پس از مدتي وي را
به «حليمه دختر عبدالله بن حارث سعديه» واگذار كرد.
حليمه، در ظاهر اگرچه دايه
وي بود، ولي در حقيقت به مدت پنج سال از او مراقبت و در حقّش مادري كرد.
پيامبر
اسلام(ص) از دوران كودكي داراي دو نام بود: يكي «محمد» (كه جد بزرگوارش براي وي
برگزيد) و ديگري «احمد» (كه مادر ارجمندش آن را انتخاب كرده بود).
از امام
صادق(ع) روايت شد كه ابليس، پس از رانده شدن از رحمت الهي، ميتوانست به هفت آسمان
رفت و آمد كند و خبرهاي آسماني را گوش دهد، تا اين كه حضرت عيسي(ع) ديده به جهان
گشود، از آن پس، ابليس از سه آسمان فوقاني ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پايينتر،
رفت و آمد ميكرد. ولي چون حضرت محمد(ص) به دنيا آمد، ابليس از تمام آسمانها رانده
شد و رفت و آمدش ممنوع گرديد و غير از او، تمامي شياطين نيز با تيرهاي شهاب از
آسمان رانده شدند.
هم چنين روايت شده است كه هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)
چند مسئله اتفاق افتاد: ايوان كسرا شكاف برداشت و چند كنگره آن فرو ريخت، آتش
آتشكده بزرگ فارس خاموش شد، درياچه ساوه خشك گرديد، بتهاي مكه سرنگون شدند، نوري
از وجود آن حضرت به سوي آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگها را روشن كرد، انوشيروان
(پادشاه ساساني ايران) و مؤبدان بزرگ دربار وي، خوابهاي وحشتناكي ديدند آن حضرت
ختنه شده و ناف بريده به دنيا آمد و پس از استقرار در زمين گفت: «الله اكبر و الحمد
لله كثيرا، سبحان الله بكرةً و اصيلاً»
گفتني است كه تاريخ نگاران و سيرهنويسان
شيعه و اهل سنت، با اين كه در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و ميگويند
كه آن حضرت در اول عامالفيل، برابر با سال 570 ميلادي و در ماه ربيع الاول ديده به
جهان گشود، ولي درباره روز تولد اختلاف نظر دارند. شيعيان، معتقدند كه رسول خدا(ص)
در روز جمعه، مصادف با 17 ربيع الاول به دنيا آمد و اهل سنت ميگويند كه تولد وي
روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بوده است.1
در نظام جمهوري اسلامي ايران، به
خاطر احترام به ديدگاه علماي شيعه و اهل سنت و جهت ايجاد وحدت و هم دلي ميان تمام
مسلمانان جهان، از 12 تا 17 ربيع الاول، هفته وحدت اعلام گرديده و مسلمانان عالم
اين هفته را گرامي ميدارند.
اما اين كه سال تولد پيامبر(ص) را عامالفيل
مينامند، بدين جهت است كه دو ماه و هفده روز پيش از تولد پيامبر(ص)، يعني در
نخستين روز محرم سال 570 ميلادي، فيل سواران «ابرهه» به مكه هجوم آورده و قصد
نابودي كعبه و مسجدالحرام را نمودند، ولي با معجزه شگفت الهي سركوب شدند.
ماجراي
اين واقعه عظيم از اين قرار بود كه ابرهة بن صباح يكي از جنگ جويان حبشي كه با
پشتيبانيهاي بيدريغ نجاشي حبشه و قيصر روم بر يمن استيلا يافته و درصدد ترويج و
تبليغ مسيحيت در يمن و تمامي شبه جزيره عربستان برآمده بود، كعبه را مانع هدفهاي
خويش ميديد. بدين جهت، براي تخريب آن و وادار كردن عربهاي حجاز به مسيحيت، به مكه
هجوم آورد و سپاهيان بينزاكت وي در حالي كه سوار بر فيل بودند، به سوي خانه خدا
كعبه يورش بردند، ولي هنوز پاي آنان به مسجدالحرام نرسيده بود كه فوجي از پرندگان،
از سمت دريا پديدار شده و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. در اندك مدتي تمامي
سپاهيان وي به وضع فجيعي كشته شدند و تنها تعداد اندكي از آنان با زخمهاي جانكاه،
عقب نشيني كرده و به سوي يمن فرار نمودند.2
قرآن كريم به داستان ابرهه و فيل
سواران حبشي اشاره كرد و سوره ويژهاي را به نام الفيل نازل فرمود.
ماجراي اصحاب
فيل، يكي از بزرگترين رويدادهاي عصر جاهليت در عربستان بود، بدين لحاظ مبدأ تاريخ
عربها قرار گرفت و تا پيش از تعيين تاريخ هجري قمري، از اين تاريخ استفاده
مينمودند.
ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س)
(10 ربيع الاول سال 25 عام
الفيل ـ 28 سال پيش از هجرت ـ)
حضرت خديجه، دختر خويلد بن اسد، پيش از ازدواج
با رسول خدا(ص) در آغاز با عتيق بن عائذ ازدواج كرد و از او داراي فرزندي به نام
جاريه شد. پس از مرگ عتيق، با ابوهالة بن منذر اسدي ازدواج نمود و از او نيز داراي
فرزندي به نام هند بن ابي هاله شد. پس از مرگ ابوهاله، خديجه بنت خويلد از
داراييهاي خويش و داراييهاي شوهران گذشتهاش، اقدام به سرمايه گذاري تجاري و
اقتصادي كرد. لذا داراييهاي خود را به مضاربه داد و ثروت زيادي به دست آورد و از
توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد. آن چنان كه نقل شد، تعداد هشتاد هزار شتر،
كالاهاي بازرگاني كاروانهاي او را جا به جا ميكردند.
بزرگان قريش و ثروتمندان
عرب، تمايل زيادي به ازدواج با وي نمودند. از جمله عقبة بن ابي معيط، ابوجهل، و
ابوسفيان از وي خواستگاري نمودند، ولي همه آنان را رد كرد و دست رد به سينه شان زد
و هيچ تمايلي به ازدواج ديگر از خود نشان نداد. اما از روزي كه حضرت محمد(ص) با
پيشنهاد عمويش حضرت ابوطالب (ع) حاضر شد كه با خديجه بنت خويلد پيماني بسته و از
مقداري از داراييهاي وي به شرط مضاربه تجارت كند، قضايا دگرگون شد و خديجه براي
ادامه زندگي خويش، راه ديگري برگزيد. حضرت محمد(ص) با دارايي خديجه و به همراه دو
تن از غلامان وي، اقدام به سفر بازرگاني به سرزمين شام نمود و در اين سفر، خريدو
فروش خوبي به عمل آورد و سود فراواني به دست آورد و همه آنها را پس از بازگشت به
مكه، تحويل خديجه نمود و تنها به سهم خويش قناعت كرد.
خديجه، كه از امانت داري
امين قريش و صفا و صميميت وي به وجد آمده و خوشرفتاري و خوش اخلاقي وي را از دو
غلام خويش شنيده بود، مبهوت رفتار و كردار حضرت محمد(ص) گرديد و عشق وي را در قلب
خويش زنده كرد. از آن سو، حضرت محمد(ص) به سنيني رسيده بود كه ميبايست ازدواج
ميكرد. عمويش «حضرت ابوطالب(ع)» و همسر عمويش حضرت فاطمه بنت اسد(س) در پي يافتن
همسري شايسته براي او بودند.
خديجه (س) كه از تصميم آنها باخبر شده بود نفيسه
دختر عليه را به نزد پيامبر(ص) فرستاد و عشق و علاقه خويش نسبت به آن حضرت و آمادگي
ازدواج با وي را ابراز نمود. پيامبر اكرم(ص) با عمويش ابوطالب(ع) در اين باره مشورت
كرد و همگي از آن استقبال كردند.
بدين منظور، ابوطالب(ع) به همراه تعدادي از
بزرگان بنيهاشم به نزد خويلد بن اسد و به روايتي نزد ورقة بن نوفل عموي خديجه رفت
و خديجه را براي حضرت محمد(ص) خواستگاري كردند.
درخواست آنان از سوي خديجه و
عمويش پذيرفته شد وعقد نكاح آن دو جاري شد و مهريه خديجه، چهارصد دينار تعيين گرديد
كه خود وي، آن را ضامن شد. بدين ترتيب در دهم ربيع الاول سال 25 عام الفيل (28 سال
پيش از هجرت) ازدواج آن دو بزرگوار برگزار شد.
خديجه به هنگام ازدواج با رسول
خدا(ص)، چهل ساله بود و پيامبر(ص)، بيست وپنج ساله.
خديجه كبرا در خانه
پيامبر(ص) داراي شش فرزند شد كه عبارتند از: قاسم، عبدالله، رقيه، زينب، ام كلثوم و
فاطمه زهرا (سلام الله عليهم اجمعين) كه تمام آنها، جز فاطمه زهرا (س) پيش ازبعثت
پيامبر(ص) به دنيا آمده بودند و تنها فاطمه(س) پس از بعثت به دنيا آمد و خير كثيري
براي عالميان شد.3
هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص) از مكه به مدينه منوّره
(اوّل
ربيع الاوّل نخستين سال هجري قمري)
پيامبر اكرم(ص)، سيزده سال در مكه معظمه،
مردم را به يكتا پرستي و دين مبين اسلام دعوت كرد و در اين راه، سختيهاي فراواني
متحمل گرديد و اهالي مكه، به ويژه قريش، (كه طائفه بزرگ و سرآمد طايفههاي ديگر بود
و خود پيامبر(ص) نيز به همين طايفه نسبت داشت) با آن حضرت و يارانش به مخالفت و
دشمني پرداخته و با شديدترين وجه ممكن، آنان را آزار و شكنجه دادند. پي آمد چنين
سختگيري هايي، سه سال محاصره پيامبر(ص) و آلعبدالمطلب در شعب ابي طالب، دوبار
مهاجرت مسلمانان به حبشه و كشته شدن چندين تن از ياران پيامبر(ص) و شكنجه توان
فرساي گروهي از آنان به دست قريشيان مشرك بود.
اهالي مكه پس از درگذشت حضرت
خديجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)، بر دشمني خويش افزودند و حتي قصد جان پيامبر(ص) را
نمودند. از سوي ديگر تعدادي از اهالي يثرب در همان سالهاي غربت و تنهايي پيامبر(ص)
در ايام حج با وي و اهداف بلند دينش آشنا شده و پس از بازگشت به يثرب، به تبليغ آن
پرداختند. مردم يثرب، رفته رفته به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد،
تعداد زيادي به نزد رسول خدا(ص) رسيدند و به دست مبارك وي، مسلمان شده و با آن حضرت
پيمان بستند. امّا در مراسم حجّ سال سيزدهم بعثت، گروهي از حاجيان يثربي كه
تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود، در اواسط ايام تشريق و در محل عقبه در سرزمين
مني، ايمان آورده، و با آن حضرت پيمان بستند، تا از وي و يارانش همانند خانواده و
طايفه خويش پشتيباني كنند.4
پس از گذشت ايام حج و بازگشت اهالي يثرب به سرزمين
خويش، مهاجرت مسلمانان مكه به سوي يثرب آغاز گرديد. آنان به دستور پيامبر(ص) به دور
از چشم مشركان قريش به صورت فردي و گروهي عازم يثرب شدند. به طوري كه در مكه معظمه،
جز پيامبر(ص) و تعدادي اندك از
يارانش و گروهي از زنان و مردان كهن سال و از
كار افتاده، كسي باقي نماند. پيامبر(ص) بيش از هر زمان ديگر، در يكي دو ماه آخر
اقامتش در مكه، احساس تنهايي و خطر ميكرد. سرانجام سران قريش در واپسين روزهاي ماه
صفر، تصميم به كشتن پيامبر(ص) گرفتند.
آنان در «دارالنّدوة» كه مجلس شوراي اعيان
و اشراف آنان بود، جلسهاي برگزار كرده و پس از تبادل نظر و گفتوگوهاي زياد، به
كشتن پيامبر(ص) از سوي نمايندگان تمام طوايف قريش رأي دادند و شب اوّل ربيع الاوّل
را براي اين كار برگزيدند.
شب موعود فرا رسيد، پيامبر(ص) براي فريب مشركان، حضرت
علي(ع) را به جاي خويش در بسترش خوابانيد و خود، از خانه خارج و با ابوبكر از مكه
گريخت و در غار «ثور» كه در جنوب مكه و در نقطه مقابل مدينه قرار داشت، پناه
گرفت.
مشركان، پس از هجوم به خانه پيامبر(ص) و مشاهده علي بن ابي طالب(ع) در
رختخواب آن حضرت، خشمناكتر شده و به تعقيب آن حضرت پرداختند و براي پيدا كردن وي،
صد شتر جايزه تعيين نمودند، ولي هرچه تلاش كردند، به وي دست نيافتند.
آن حضرت پس
از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربيع الاول به سوي مدينه هجرت كرد و
در دوازدهم همين ماه وارد مدينه شد و مورد استقبال باشكوه اهالي مدينه قرار
گرفت.5
درباره تاريخ هجرت پيامبر(ص)، حديثي از ذريّه پاكش حضرت امام علي بن
الحسين(ع) نقل ميكنيم:
مرحوم كليني(ره) در كتاب شريف «الكافي» از ابن محبوب، از
هشام بن سالم، از ابي حمزه، و او از سعد بن مسيّب روايت كرد: از امام علي بن
الحسين(ع) پرسيدم: روزي كه علي بن ابي طالب(ع) مسلمان شد، چند ساله بود؟
آيا وي
هيچ گاه مبتلا به كفر و شرك شده بود؟ امام فرمود: هنگامي كه خداوند سبحان، پيامبر
اكرم(ص) را به نبوت برانگيخت، علي(ع) ده ساله بود و در آن زمان، كفر و شركي نداشت و
در لحظه نخست، به خدا و پيامبرش ايمان آورد و بر تمامي مردم در ايمان به خداو رسولش
و نماز خواندن با پيامبر(ص) به مدت سه سال پيشي گرفت. وي نخستين كسي بود كه با
پيامبر(ص) نماز ميخواند و نماز مسلمانان در آن زمان در هر وقت، دو ركعت
بود.
البته اين نماز تا آخرين روزهاي حضور پيامبر(ص) در مكه معظمه به همين مقدار
بود و پيامبر(ص)، علي(ع) را جانشين خويش در اموري كه از عهده ديگران بيرون بود،
قرار ميداد و بيرون رفتن پيامبر(ص) و تمامي كساني كه با وي بودند، از نخستين روز
ربيع الاول سال سيزدهم بعثت كه مصادف با روز پنج شنبه بود، آغاز گرديد و دوازدهم
ربيع الاول به هنگام ظهر وارد سرزمين مدينه شدند. آن حضرت، در آغاز در روستاي «قبا»
فرود آمد و دو ركعت نماز ظهر و دو ركعت نماز عصر به جا آورد. پيامبر(ص) هم چنان
نماز پنجگانه خويش را دو ركعت، دو ركعت ميخواند و در خانه عمرو بن عوف به مدت ده
روز اقامت گزيد و منتظر رسيدن علي(ع) و ساير مهاجران مكه ماند.
علي عليه السلام
پس از چندي از مكه به قبا رسيد و در خانه عمرو بن عوف به پيامبر(ص) پيوست. از آن
پس، پيامبر(ص) تصميم گرفت به سوي يثرب حركت كند. روز جمعه هنگام طلوع خورشيد، در
محله بني سالم بن عوف فرود آمد و براي آنان نقشه مسجدي را پيريزي كرد و قبله آن را
تعيين نمود و دو ركعت نماز جمعه به جاي آورد و براي نمازگزاران، دو خطبه خواند. سپس
همان روز به سوي يثرب روان شد و در اين هنگام، علي(ع) همراه وي بود. آن حضرت سوار
بر شتر بود و به هر قبيلهاي از اهالي يثرب كه ميرسيد، آنان تقاضا ميكردند كه آن
حضرت در محله آنان فرود آيد. استقبال شاياني از آن حضرت به عمل آوردند و آن حضرت به
آنان فرمود: مهار شتر را رها كنيد و او مأمور است.
شتر، هم چنان به پيش ميرفت
تا به مكاني رسيد كه هم اكنون مسجدالنبي (ص) در آن است. در آن جا شتر زانو زد و
پيامبر(ص)پياده شد. ابوايّوب انصاري كه در آن نزديكي خانه داشت، اسباب و اثاث آن
حضرت را به خانه خود برد و پيامبر(ص) همراه با حضرت علي(ع) وارد خانه وي شدند، تا
اين كه مسجدالرسول(ص) ساخته شد و پيامبر(ص) براي خويش و علي خانهاي ساخت و از آن
پس به خانههاي خود رفتند.
سعيد بن مسيّب، به امام زين العابدين(ع) عرض كرد:
فدايت گردم هنگامي كه پيامبر(ص) به سوي مدينه ميآمد، ابوبكر همراه وي بود، از كجا
از وي جدا شد؟ امام فرمود: هنگامي كه پيامبر(ص) از مكه به قبا آمد، ابوبكر همراه وي
بود. پيامبر(ص) در قبا به انتظار علي(ع) نشست. ابوبكر به پيامبر(ص) گفت: برخيز با
هم به مدينه برويم، زيرا اهالي آن از ديدن تو خوشحال ميشوند. آنان منتظر ورود تو
به اين شهرند. پس به سوي آنان رويم و در اين جا به انتظار علي(ع) توقف مكن، زيرا
گمان نميكنم كه علي(ع) تا يك ماه ديگر به تو رسد. پيامبر(ص) در پاسخش فرمود: هرگز
از جايم حركت نميكنم تا پسر عمو و برادرم در نزد پروردگار متعال و دوستداشتنيترين
فرد خاندانم، همان كسي كه با در خطر گذاشتن جانش مرا از دست مشركان رهايي داد، به
من بپيوندد.
امام زين العابدين(ع) فرمود: در اين هنگام، ابوبكر به خشم آمد و
ناراحت گرديد
و حسادت علي(ع) بر وي عارض گرديد و اين نخستين دشمني وي نسبت به
رسول خدا(ص) درباره علي(ع) بود و نخستين سرپيچي وي از فرمان رسول خدا(ص).
ابوبكر
هنگامي كه اصرار پيامبر(ص) در باقي ماندن در محله قبا تا رسيدن حضرت علي(ع) را
مشاهده كرد، از پيامبر(ص) جدا گرديد و خود به سوي مدينه رفت. پيامبر(ص) نيز در آن
جا توقف كرد تا حضرت علي(ع) به همراه ساير خاندان نبوي، از جمله حضرت فاطمه زهرا(س)
به او پيوستند و به اتفاق هم به سوي مدينه حركت نمودند.6
از اين حديث شريف و
احاديث ديگر به دست ميآيد كه هجرت پيامبر(ص) از مكه معظمه، از شب پنج شنبه، نخستين
شب ربيع الاول آغاز گرديد و پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم
ربيعالاول به سوي يثرب حركت كردند و در روز دوشنبه، دوازدهم همين ماه به روستاي
قبا (كه در دو فرسنگي يثرب قرار داشت) وارد شدند و پس از چند روز توقف در اين محل
(و به روايت امام زين العابدين(ع) به مدت ده روز توقف در قبا) و با رسيدن حضرت
علي(ع) در روز جمعه 23 ربيع الاول وارد شهر يثرب گرديد و اين شهر از آن پس، به
مدينةالرسول(ص) شهرت يافت.
ولي برخي از مورّخان اهل سنّت، ورود حضرت علي(ع) را
پانزدهم ربيع الاوّل ذكر كردهاند.
نزول آيه «جان نثاري» در شأن امام علي بن
ابي طالب(ع)
(اول ربيع الاول نخستين سال هجري قمري)
نخستين شب ربيع الاول،
مصادف با شب پنج شنبه، رويداد عظيمي در جهان بشريت، به ويژه در عالم اسلام به جود
آمد و به «ليلة المبيت» معروف گرديد.
ماجراي تاريخي آن را در صفحات پيش بيان
كرديم و در اين جا تنها به بحث قرآني آن ميپردازيم:
خداوند متعال براي تحسين و
تقدير از كاركرد اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب(ع) كه در شب هجرت پيامبر اكرم(ص) خطر
را به جان خويش خريد و براي فريب مشركان قريش در بستر پيامبر(ص) آرميد، تا آن حضرت
به راحتي از خانه خود و از شهر مكه بگريزد، آيهاي بر پيامبرش نازل كرد و
جاننثاري، فداكاري، تعهد و ايمان حضرت علي(ع) را ستود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن
يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَوءُوفٌ بِالْعِبَادِ»7؛
برخي از مردم (با ايمان و فداكار هم چون علي(ع) در ليلة المبيت، به هنگام خفتن در
جايگاه پيامبر«ص») جان خود را در برابر خشنودي خدا ميفروشند و خداوند نسبت به
بندگانش مهربان است.
تمامي مفسّران شيعه و اكثر مفسران اهل سنت، معتقدند كه شأن
نزول اين آيه، فداكاري حضرت علي(ع) در ليلة المبيت و در بيان فضيلت و مقام آن حضرت
است.
صاحب تفسير شريف «مجمع البيان» ميگويد: اين آيه در ميان راه مكه و مدينه،
به هنگام هجرت پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل گرديد.8
هم چنين اين مفسّر گرانقدر
روايت ميكند: هنگامي كه حضرت علي(ع) در بستر پيامبر(ص) خوابيد تا پيامبر(ص) از
دسيسه مشركان بگريزد، جبرئيل در بالاي سر حضرت علي(ع) و ميكائيل در پايين پاهايش
قرار گرفته (و او را محافظت مينمودند) و جبرئيل به آن حضرت، ميگفت: آفرين و خوشا
به افرادي مانند تو، اي پسر ابيطالب! كه خداوند متعال در ميان فرشتگانش به تو
مباهات ميكند و به تو مينازد.9
اين آيه، همان طوري كه مؤمنان و خداجويان عالم
را خشنود و به رسيدن مقام رضايتمندي پروردگارشان از آنان، اميدوار و دلگرم
ميگرداند، به همان سان، منافقان و دشمنان اهل بيت(ع) را ناراحت و نااميد
ميكند.
به عنوان نمونه، روايت شده كه معاوية بن ابي سفيان، دشمن سرسخت خاندان
پيامبر(ص)، چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه «سمرة بن جندب» را با چهار صد هزار
درهم تطميع كرد كه آن را با جعل يك حديث دروغين، درباره «عبدالرحمن بن ملجم مرادي»
(قاتل امام علي«ع») تفسير كند و آن منافق نيز همين كار را انجام داد، ولي همان طوري
كه انتظار ميرفت، حتي يك نفر، حديث وي را نپذيرفته و بهايي براي حديث جعلي وي قائل
نشدند.10
آري، فداكاري حضرت علي(ع) در آن شب بزرگ، موجب رهايي وجود شريف رسول
خدا(ص) از كيد و كين مشركان و هجرت سرنوشت ساز آن حضرت از مكه به مدينه و حيات
مجدّد دين مبين اسلام شد و اين فضيلتي است كه پس از پيامبر(ص)، تنها شايسته وجود
نازنين اميرمؤمنان ميباشد. ما نيز با جبرئيل امين هم نوا شده و به آن حضرت عرض
ميكنيم: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مثلك يابن ابي طالب، يُباهي الله بك الملائكة.
ميلاد
مسعود امام جعفر صادق(ع)
(17 ربيع الاول سال 83 هجري قمري)
روز جمعه، هنگام
طلوع فجر (به روايتي در روز دوشنبه) هفدهم ربيع الاول سال 83 قمري از امام محمد
باقر(ع) فرزندي ديده به جهان گشود و عالم انساني را با انوار طيّبه خويش تابناك
نمود. او را به نام عموي نياكانش جعفر طيّار(ع)، «جعفر» نام نهادند. حضرت جعفر بن
محمد(ع) داراي يك كنيه معروف به نام «ابوعبدالله» و دو كنيه غير معروف به نامهاي
ابو اسماعيل و ابوموسي بود. هم چنان، آن حضرت داراي القابي چند بود كه معروفترين
آنها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل.11
شيعيان و محبّان اهل بيت(ع) وي
را به صادق آل محمد(ص) ميشناسند، زيرا آن حضرت، هرگز سخني جز راست و درست، چيزي
نفرمود.
بنا به روايتي، پيامبر اكرم(ص) در حيات خويش، تولد امام جعفر صادق(ع) را
پيش بيني و پيش گويي و لقب «صادق» را براي وي برگزيد. امام زين العابدين(ع)، جد
بزرگوار امام جعفر صادق(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از رسول خدا(ص) روايت كرد كه
آن حضرت فرمود: هنگامي كه فرزندم جعفر بن محمد بن علي بن حسين(ع)به دنيا آمد، وي را
«صادق» بناميد، زيرا فرزندي از نسل پنجم او، نيز نامش جعفر است و به دروغ ادعاي
امامت و پيشوايي مينمايد و در نزد خداي سبحان به «جعفر كذّاب» و افتراكننده به
خدا، معروف شده است.
آن گاه امام زين العابدين (ع) گريست و فرمود: گويا، جعفر
كذّاب را ميبينم كه خليفه غاصب و ستم گر عصر خويش را برميانگيزاند تا از امام
غايب (حضرت مهدي«ع») تفحّص كرده و از وي جستوجو به عمل آورد.12
مادر گرامي امام
جعفر صادق(ع)، فاطمه، معروف به «اُمّ فروه» از زنان نيكوسرشت، نيكوكار و نيكورفتار
عصر خويش بود. اين بانوي باتقوا و متديّن، از جهت فضيلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار
خود به شمار ميآمد وامام صادق(ع) در شأن و مقام وي فرمود: مادرم از زناني بود كه
ايمان داشت، تقوا پيشه كرده و نيكوكاري مينمود و خدا، نيكوكاران را دوست
دارد.13
اُمّ فروه، دختر «قاسم بن محمد بن ابي بكر» و از خاندان معروف صدر اسلام
است. پدرش قاسم بن محمد، از فقهاي هفت گانه معروف مدينه و از معتمدان و دوستان امام
زين العابدين (ع) بود و پدر بزرگش «محمد بن ابي بكر» از ياران فداكار امام علي بن
ابي طالب(ع) و از مخالفان سرسخت عثمان بن عفان بود و در راه وفاداري به مولا و
مرادش حضرت علي(ع) ، در مصر مورد هجوم سپاهيان معاوية بن ابي سفيان قرار گفت و به
طرز فجيعي به شهادت رسيد.
بدين گونه امام جعفر صادق(ع) هم از سوي پدر و هم از
سوي مادر به شهيدان بزرگ و سرافراز اسلام اتصال پيدا ميكند.
امام جعفر صادق(ع)
مدت دوازده سال، حيات بابركت جدّ گرامي اش امام زينالعابدين(ع) را درك كرد و از
مكتب تربيتي و علمي وي بهره وافر يافت.
هم چنين، آن حضرت مدت 32 سال از وجود
شريف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود و در تمام رويدادهاي مهم در كنار پدر
ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام جعفر صادق(ع) 33 سال و ده ماه (از ذي حجه سال114
تا 25 شوال سال 148 قمري) بود و در ايّام زندگي بابركت خويش با خلاف غاصبانه چند تن
از خلفاي اموي و دو تن از خلفاي عباسي به شرح ذيل معاصر بود:
1 ـ عبدالملك بن
مروان (86 ـ 65 ق)؛
2 ـ وليد بن عبدالملك (99 ـ 86 ق)؛
3 ـ سليمان بن
عبدالملك (99 ـ 96ق)؛
4 ـ عمر بن عبدالعزيز (101 ـ 99 ق)؛
5 ـ يزيد بن
عبدالملك (105 ـ1ـ1 ق)؛
6 ـ هشام بن عبدالمك (125 ـ 105ق) ؛
7 ـ وليد بن يزيد
(126 ـ 125 ق)؛
8 ـ يزيد بن وليد (126 ـ 126 ق)؛
9 ـ مروان بن محمد (132 ـ
126 ق)؛
10 ـ ابوالعباس سفاح (136 ـ 132ق)؛
11 ـ منصور دوانيقي (158 ـ 136
ق).
گفتني است كه نُه نفر اول از طايفه بني اميه و دو نفر آخر از خاندان
بنيعباس بودند و آن حضرت از هر دو طايفه، سختيها و بيمهريهاي فراواني ديد، اما
چون آن امام بزرگوار در انتهاي دوران خلافت ستم كارانه امويان و در آغاز خلافت فريب
كارانه عباسيان ميزيست، فرصت مناسبي به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از يك
طايفه غاصب به طايفه غاصب ديگر و سرگرم شدن آنان به يكديگر، مكتب اهلبيت(ع) را به
مسلمانان بشناساند و زمينه ترويج و تبليغ اين مكتب را مهيّا سازد و از اين راه،
بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان نمايد.
آن حضرت با تشكيل حوزه علميه و
تعليم شاگرداني مبرز چون: هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفي در جهان اسلام و
مذهب شيعه پديد آورد و جهانيان را با اسلام ناب محمدي(ص) و مكتب حيات بخش اهل
بيت(ع) آشنا ساخت. به همين جهت، وي را پايه گذار مذهب «اماميّه» دانسته و شيعيان
امامي اثني عشري را شيعه جعفري ميگويند. سرانجام اين امام همام، در سن 65 سالگي به
وسيله زهري كه منصور دوانيقي، به واسطه عوامل و مزدوران خود در مدينه، به آن حضرت
خورانيد، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسيد.
تاريخ شهادت وي، 25 شوال
سال 148 قمري ميباشد.
پاورقيها:
11ـ تاج المواليد (از مجموعه نفيس)،
ص43؛ الارشاد، ص525، و كشف الغمة، ج2، ص369.
13ـ همان.
12ـ منتهي الآمال،
ج2، ص121.
10ـ تفسير نمونه، ج2، ص48.
1ـ نك: فرازهايي از تاريخ پيامبر
اسلام(ص)، ص57؛ منتهي الآمال، ج1، ص13؛ المبعث والمغازي، ص34؛ الامتاع، ص3؛ تاريخ
اليعقوبي، ج2، ص5؛ بحارالانوار، ج15، ص248؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص383؛ تاريخ دمشق،
ج3، ص70، 72و 75.
2ـ نك: تاريخ ابن خلدون، ج1، ص63؛ بحارالانوار، ج65، ص232؛
روز شمار تاريخ اسلام، (ماه محرم)، ص45.
3ـ نك: العامل في التاريخ، ج2، ص39؛
فرازهايي از تاريخ اسلام، ص77؛ منتهيالآمال، ج1، ص45.
4ـ تاريخ ابن خلدون، ج1،
ص392.
5ـ نك: مسار الشيعه، ص27؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص396؛ فرازهايي از تاريخ
پيامبر اسلام(ص)، ص191؛ زندگاني چهارده معصوم(ع) ترجمه اعلام الوري، ص88؛ الارشاد،
ص45؛ تاريخ دمشق، ج1، ص37 و 47؛ تاريخ الطبري، ج2، ص394؛ الكامل في التاريخ، ج2،
ص101.
ـ الكافي، ج8، ص338، حديث536.
7ـ سوره بقره، آيه207.
8ـ مجمع
البيان في تفسير القرآن، ج2 ـ 1، ص535؛ تفسير نمونه، ج2، ص47.
9ـ مجمع البيان
في تفسير القرآن، ج2 ـ 1، ص535؛ تفسير نمونه، ج2، ص46؛ تاريخ اليعقوبي، ج1،
ص358.
اینک قریب چهل روز از غروب غم فزای شهادت شقایقها میگذرد؛ و اینک از صدای نحص شلاق خزان بر پیكر آلالهها، اربعینی میگذرد و اسارت، سیلی، غربت، فریاد و بیدارگری سهم حاملان پیغام قاصدک های عترت و عظمت شد.
از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردی نشستیم كه حیات اسلام مدیون رگهای پاره پاره اوست. قصه سر و نیزه، قصه لبهای خونین و قرآن، قصه سیلی و صورت گلگون كودک غمگین و تمام حقیقت هایی كه هر سال از پرده چشمان ما می گذرد را شنیده ایم.
اربعینی با دختر كوچک حسین (ع) مهر را در آغوش گرفتیم، ناله زدیم، درد دلها گفتیم و شكوهها روانه كردیم. اربعینی از عمق جان، فریاد یا حسین كشیدیم، بر سینه زدیم و خنده را حرام كردیم.
کربلا؛ این خارستان خشک و بیآب، دریای انسانیت و کمال است، اقیانوس بی کرانهای است که در آن گوهر همه عظمتها و خوبیها به رنگ مظلومیت، یافتنی است؛ اما غواص قهار میطلبد. و هر کدام به فراخور حالمان از کربلا، محرم، عاشورا و اربعین، برداشتی داریم و بر اساس آن قضاوتی ....
در زیارت اربعین پیرامون فلسفه آن آمده است: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیرهالظلاله: حسین علیه السلام خون قلبش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد.
و شیعه همیشه و در تمامى روزهاى سوگوارى حضرت سیدالشهداء علیه السلام و از آن جمله روز اربعین آن حضرت، در زیارت و اقامه ماتم و عزادارى كوتاهى نكرده و از اینجاست كه امام حسن عسكرى علیهالسلام زیارت اربعین را از علایم ایمان شمرده است.
آرى، تنها زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام است كه مؤمن خالص را از دیگران تمیز مىدهد، و دوستان اهل بیت علیهم السلام را از غیر آنان جدا مى كند. و مؤمن واقعى كسى است كه نگذارد آثار نهضت حسین علیه السلام فراموش شود و در قدردانى و شركت در هدف آن حضرت كوتاهى نورزد.
پیروان و دوستان امام حسین علیه السلام امیدوارند تا از این طریق مشمول این حدیث نبوى شوند كه جابر بن عبدالله انصارى - از صحابه رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و نخستین زائر قبر حضرت اباعبدالله در اولین اربعین سیدالشهداء روایت كرده است: «كسى كه قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و كسى كه عمل قومى را دوست دارد با ایشان شریک مىباشد».
دلهایمان بیتاب سالار شهیدان، و چشمانمان بر مظلومانه ترین شهادت تاریخ همواره درخشان و بارانی باد.