میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت. |
حاج محمد اسماعیل دولابی، از اساتید بزرگ اخلاق و عرفان، حکایتی جالب و درس آموز درباره نزدیکی به خداوند متعال دارد که این روزها با عنوان "فرار به سوی خدا" در فضای اینترنت منتشر شده است. بر پایه این حکایت ایشان عنوان کرده اند:
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»(۱)
هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
فیلمی رو از مرحوم آیت الله بهجت دیدم که حاج آقا دارن از منزل خارج میشن تا سوار ماشین بشن. چند نفری هم حاج آقا رو مشایعت میکنن. کنار در جوانی ایستاده که محاسنش رو خیلی کوتاه کرده؛ حاج اقا نزدیک ماشین که میرسن برمیگردن سمت جوان و فقط یک دستی به محاسن خودش میکشن…
این امر به معروف و نهی از منکر ایشانه.
فصل بهار رسیده و سرماخوردگی همچنان یكی از بیماریهای شایع این روزهاست.
شاید شما جزو آن گروه افرادی باشید كه به محض ابتلا به سرماخوردگی یك دو جین قرص ادولدكولد، شربت رافع خلط سینه یا حتی بسته به شدت و حدت بیماری، آنتیبیوتیك دور و بر خود میریزند و با آه و ناله شروع به مصرفشان میكنند! قرصها و شربتهای دارویی، محصولاتی شیمیایی به شمار میروند و اثرات جانبی دیگری نیز برجای میگذارند، اما خوب است بدانید برای خداحافظی با سرماخوردگی میتوانید دو انتخاب دیگر هم داشته باشید:
1ـ همواره پیشگیری بهتر از درمان است! از همان ابتدا سعی كنید محل كار یا زندگی خود را آنقدر گرم نكنید كه هوای سرد فضای باز با گرمای درون فضای بستهای كه در آنید، تفاوت دمای زیادی داشته باشد.
یكی از دلایل ابتلا به سرماخوردگی، همین بودن در محیطی با گرمای زیاد و تعریق، سپس رفتن به محیطی سرد و هجوم سرما به بدن از راه تنفس یا پوست است.
2ـ از گیاهان دارویی چون زنجبیل و آویشن استفاده كنید كه در هر عطاریای پیدا میشود و احتمالا هم اینك هم در كابینت آشپزخانه خود مقداری از آنها دست نخورده موجود است! زنجبیل علاوه بر خواصی كه در ضدیت با درد و اسپاسم، آمیب و باكتری، حساسیت، نفخ و اكسیدگی دارد، قویكننده و محرك سیستم ایمنی بدن است و اثرات خوبی در رفع عوارض سرماخوردگی و فواید بسیار در از بین بردن خلط در گلو و سینه دارد.
پودر آن را در غذا ریخته، یا در مایعاتی چون چای و آب حل كرده، مصرف كنید. آویشن هم علاوه بر آن كه اغلب خواص ذكر شده زنجبیل را دارد، در از بین بردن میكرو ارگانیسمهای بیماریزای تنفسی هنگام سرماخوردگی نقشی مثالزدنی دارد. مصرف خوراكی آن برای كودكان عوارض جانبی چندانی ندارد و با كاهش ترشحات بزاقی، خاصیت ضد احتقان بینی و بازكنندگی برونشها، به جای مصرف چند دارو كاربردی نیكو دارد.
یك نكته دیگر: اگر یكی از اطرافیان سرما خورده، خاصیت جذب میكروبها توسط پیاز كولاك میكند! آن را با كاردی تیز به تكهتكههای ریز تبدیل كنید و برشها را در ظرفی نزدیك بیمار، یا در گوشهای از اتاق بگذارید؛ پیاز سرعت بهبود بیماری را افزایش میدهد و از امكان انتشار و سرایت آن به دیگران میكاهد.
وای بر ما اگر در خصوص خوردنی ها و نوشیدنی ها از حرام اجتناب نکنیم! زیرا همین غذاها است که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می شود!
* خدا می داند که غذا چه قدر در ایمان و کفر و اعمال خیر و شرّ انسان مدخلیت دارد!
* اگر از علما دور شویم، کار ما از علاج گذشته است. منظور از عالم. عالم بالله و عالم دینی است نه معمّم.
یقین داشته باشیم که خدا روزی رسان است!
خدا کند یقین برای انسان روزی شود!. چه قدر خوب است انسان از ناحیه امر روزی، راحت باشد زیرا همّ و غمّ روزی، بدتر از زحمت کار است. کسی که به همّ و غمّ روزی مبتلا است. شب و روز کار می کند. و پیوسته غصّه روزی را می خورد!
کمتر کسی پیدا می شود که زندگی بر وفق مراد او باشد هر گونه عیش و نوش دنیا، با هزار تلخی و نیش همراه است! اگر کسی دنیا را این گونه پذیرفت و شناخت. در برابر ناگواری ها و بدی های همسر و همسایه و... کمتر ناراحت می شود؛ زیرا از دنیا بیش از این که خانه بلا است. انتظار نخواهد داشت!
غنا و تمکن مالی، جنبه مقدمیت دارد و برای این است که انسان راحت زندگی کند فرد متوکل بر خدا بدون داشتن آن مقدمه ، راحت زندگی می کند.
اگر از علما دور شویم، کار ما از علاج گذشته است. منظور از عالم. عالم بالله و عالم دینی است نه معمّم
به اندازه اطمینان کودکی به مادرش ، به خدا اطمینان داشته باشیم !
اگر ما به اندازه ای که این بچه به مادرش اطمینان دارد به خداوند اطمینان داشتیم، و می دانستیم که هر چه از او بخواهیم می دهد، هیچ مشکلی نداشتیم و همه کارهایمان درست می شد.
اللهم عجل لولیک الفرج
ای نگـــــــــــار نازنین فاطمه (سلام الله علیها)
یادگـــــــــــــار آخرین فاطمه (سلام الله علیها)
رخ عیان کن مه جبین فاطمه (سلام الله علیها)
دخترک 8 ساله بود، اهل کرمان. موقع بازی در کوچه بود که با اتومبیلی تصادف کرد. ضربه آنقدر شدید بود که به حالت کما و اغما رفت. حال زهرا هر روز بدتر از روز قبل می شد. مادرش دیگر نا امید شده بود. دکترها هم جوابش کرده بودند.
دکتر معالجش -دکتر سعیدی، رزیدنت مغز و اعصاب- می گوید: زهرا وقتی به بیمارستان اعزام شد ضربه شدیدی به مغزش وارد شده بود. برای همین هم نمی توانستیم هیچگونه عملی روی او انجام دهیم. احتمال خوب شدنش خیلی ضعیف بود.در بخش مراقبتهای ویژه، پیرزنی چند هفته ای است که بر بالین نوه اش با نومیدی دست به دعا برداشته است.
این ایام مصادف بود با سفر رهبر انقلاب به استان کرمان. ولی حیف که زهرا با مادربزرگش نمی توانستند به استقبال و زیارت آقا بروند. اگر این اتفاق نمی افتاد، حتماً زهرا و مادر بزرگش هم به دیدار آقا می رفتند، اما حیف ....
خود مادر بزرگ ماجرا را اینطور تعریف می کند: وقتی آقا آمدند کرمان، خیلی دلم می خواست نزد ایشان بروم و بگویم: آقاجان! یک حبه قند یا ... را بدهید تا به دختر بیمارم بدهم، شاید نور ولایت، معجزه ای کند و فرزندم چشمانش را باز کند.
مثل کسی که منتظر است دکتری از دیار دیگری بیاید و نسخه شفا بخشی بپیچد همه اش می گفتم: خدایا! چرا این سعادت را ندارم که از دست رهبر انقلاب، سید بزرگوار چیزی را دریافت کنم که شفای بیمارم را در پی داشته باشد. مادربزرگ ادامه می دهد: آن شب ساعت11 بود. نزدیک درب اورژانس که رسیدم، مامور بیمارستان گفت: رهبر تشریف آورده اند اینجا. گفتم: فکر نمی کنم، اگر خبری بود سر و صدایی، استقبالی یا عکس العملی انجام می شد؛ اما ناگهان به دلم افتاد، نکند که راست بگوید. به طرف اورژانس دویدم، نه پرواز کردم. وقتی رسیدم، دیدم راست است. آقا اینجاست. و من در یک قدمی آقا هستم. با گریه به افرادی که اطراف آقا بودند گفتم: می خواهم آقا را ببینم. گفتند: صبر کن، وقتی آقا از این اتاق بیرون آمدند، می توانی آقا را ببینی. وقتی رهبر بیرون آمدند، جلو رفتم. از هیجان می لرزیدم. اشک جلوی دیدگانم را گرفته بود و قدرت حرف زدن نداشتم. عاقبت زبان در دهانم چرخید و گفتم: آقا! دختر هشت ساله ام تصادف کرده و در کما است. نامش زهرا است. ترا به جان مادرت زهرا(س) یک چیزی به عنوان تبرک بدهید که به بچه ام بدهم تا شفا پیدا کند. آقا بدون تأمل چفیه اش را از شانه برداشت و توی دستهای لرزان من گذاشت. داشتم بال در می آوردم. سراسیمه برگشتم و بدون هیچ درنگ و صحبتی فوراً چفیه متبرک آقا را روی چشمان و دست و صورت زهرا مالیدم و ناگهان دیدم زهرا یکی از چشمانش را باز کرد. حال عجیبی داشتم. روحم در پرواز بود و جسمم در تلاش برای بهبودی فرزندم که تا دقایقی پیش، از سلامت وی قطع امید کرده بودیم. ساعت 2 بعد از ظهر آن روز، زهرا هر دو چشمش را کاملاً باز کرد و روز بعد هم به بخش منتقل شد و فردایش هم مرخص گردید.
زهرای کوچک حالا یک یاد گاری دارد که خود می گوید: آن را با هیچ چیز عوض نمی کنم. او می گوید: این چفیه مال خودم است. آقا به من داده، خودم از روی حرم حضرت علی(ع) برداشتم . مادر بزرگ نیز می گوید: از آن روز تاکنون فقط یک آرزو دارم. آن هم این است که با زهرا به زیارت آقا بروم.
قصهات را چند بار توی ذهنم مرور کردهام امسلمه، یادت هست؟!... با تحسین، که چه خوب که تو بودی و سؤال مرا پرسیدی! با گله و شکایت، که آخر چرا بقیه سؤالهایم را ... ؟
تو که میدانی ام سلمه! گاهی در کوچه پس کوچههای تردید، یک نشانه سر راهم میگذارند... یک نسخه، یک نمونه عملی، آنقدر که زبانم بسته میشود و ذهنم از پس آن همه سفسطه، ناتوان باز میگردد... همه سؤالهایی که گاهی با تو توی ذهنم مرور میکنم: تو که از جنس منی با این تفاوت که فرصت آن را داشتی همه علامت سؤالهایت را رو در روی نبی خدا بگشایی...
بارها گفتهام: تو آن روز پشت پرده مسجد پیامبر، سؤالی پرسیدی که اگر نمیپرسیدی ما زنان و دختران میماندیم و یک سؤال نپرسیده دیگر از پیام آور خدا که: پس سهم ما زنان، از جهاد و شهادت چه میشود؟... پیامبر هم لب به تحسینت گشود و پاسخت را - پاسخمان را - به تمام و کمال فرمود... اما...
اما نمیدانستی ام سلمه! نمیدانستی همان دختر دو سه ساله علی و زهرا که روز و شب از حسین جدا نمیشود، انگار که جانش به جانِ او بند باشد، روزی صحنه جدیدی از پاسخ سؤالت را - سؤالمان را - رونمایی میکند، نمیدانستی، مگر نه؟
فقط این نبود... فقط این نیست... هر بار که در پی آن همه سؤال به "او" میرسم، زبانم بسته میشود امسلمه! پاسخ همه سؤالها را یک جا در "او" مییابم... آن هم این روزها که هر که از در میرسد به تردیدم میافزاید و به حیرتم، او برایم از جنس یقین است: زنی مقابل دیدگانم: از جنس من، که حضورش پاسخ همه پرسشهاست...
اصلاً این را میخواستم بگویم که شاید سهمِ ما از آنچه تو پرسیدی، "صبر" باشد ام سلمه! صبر! همان که "او" بود: بانوی صبر ...
آآآی ام سلمه! روزی شاید ببینیاش، آن بالاهایِ بهشت... اگر بانویی آمد و به یمن قدومش، فرشتهها صف کشیدند و ندا دادند: سلامٌ علیکم بما صبرتم، هم اوست ام سلمه! شک نکن!... من که هر بار به این آیه میرسم، کسی را جز "او" شایسته جواب سلامِ فرشتهها نمیبینم... آآی ام سلمه! آنجا سلامِ ما را هم به بانو برسان! نشان به آن نشان که هزار بار در کوچه پس کوچههای سرگردانِ پرسشهایی از جنس حقیقتِ "زن"، با هم به او رسیدهایم... یادت که هست؟
اصلاً... سلام بانو! سلام بر تو که برای خدایت آن همه صبر کردی!... سلام بانوی صبر!
بسم الله الرحمن الرحیم... وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (مدثر، 7)
براى موفق شدن لازم است: همتى برآورده و توبه نموده، سپس به مراقبه و محاسبه بپردازید.
به این نحو كه:
1- هر روز صبح که از خواب بیدار مىشوید، قصد جدى كنید كه: هر عملى كه پیش آید، رضاى خدا، عزّ اسمه را مراعات خواهم كرد. آن وقت در هر كارى كه مىخواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، و همین حال را تا شب، وقت خواب، ادامه خواهید داد.
2- وقت خواب، چهار - پنج دقیقهاى در كارهایى كه روز انجام دادهاید، فكر كرده و یكى یكى از نظر خواهید گذارنید، هر كدام مطابق رضاى خدا انجام یافته، شكر بكنید و هر كدام، تخلف شده استغفار بكنید و هر كدام، تخلف شده استغفار بكنید. و این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه سخت و در ذائقه نفس تلخ مىباشد، ولى كلید نجات و رستگارى است .
3- هر شب، پیش از خواب، اگر توانستید، سور مُسبحات یعنى: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید، تنها سوره حشر را بخوانید.
ان شاءالله موفق خواهید شد.
محمدحسین طباطبایى
منبع: مجله حوزه، شماره 46.
حکایتی به نقل از آیت الله بهجت(ره)
« روزی آقا فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ وی در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن برای این آقا را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.
تا اینکه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که دستکاری کنی.
در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرد. وی همواره به این صورت غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام.
تعجب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها می دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت. »
اجر بوسیدن پدر و مادر
مردی به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و پرسید: «ای رسول خدا! من سوگند خورده ام که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس، (یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه ی در بهشت می رسی.)
او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قبر آن ها را ببوس.
هنگامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای دیدار پسرش اسماعیل، از شام به مکه آمد، فرزندش در خانه نبود و حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سوی شام برگشت. وقتی اسماعیل به خانه بازگشت، همسرش آمدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به اسماعیل خبر داد. اسماعیل به جست و جوی رد پای پدر پرداخت و جای پای پدرش را پیدا کرد و به عنوان احترام به پدر، جای پای ایشان را بوسید. 1
نقش نیکی به پدر و مادر در قبولی توبه
مردی به محضر پیامبر اکرم (صلی آله علیه و آله وسلم) آمد و گفت: ای رسول خدا هیچ کار زشتی نیست مگر این که انجام داده ام، آیا توبه ی من قبول می شود؟!
پیامبر اکرم(صلی آله علیه و آله وسلم) به او فرمودند: آیا پدر و مادرت زنده هستند؟ او گفت: پدرم زنده است.
حضرت فرمودند: برو به پدرت نیکی کن، که همین نیکی به پدر موجب پذیرفتن توبه ی تو خواهد شد. وقتی او رفت پیامبر(صلی آله علیه و آله وسلم) آهسته به گونه ای که او نفهمد و ناراحت نشود، به حاضران گفتند: ای کاش! مادر او زنده بود و به مادرش نیکی می کرد، زیرا با نیکی کردن به مادر، قبولی توبه اش نزدیک تر می بود.2
اثر خدمت و احترام به پدر و مادر
آیت الله خزعلی از آیت الله محمدرضا بروجردی نقل کردند که :
پدر آقای مشکور در عالم خواب می بیند به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده است و همه مردمی که آنجا به زیارت مشغول هستند - به جز چند نفر - به صورت حیوانات دیده می شوند.
در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله
و از آن حضرت جواب شنید : و علیک السلام احسنت.
آقای مشکور می گوید: که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف شدم، منظره حرم را همان طور که در خواب دیده بودم، مشاهده کردم، البته همه به صورت انسان بودند اما افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.
چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.
سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم.
جواب داد: برای او مهم نیست.
گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟
گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.
گفتم: شما چه کردی؟
جواب داد: من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم.
یکبار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر.
در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد.
ولی باز از من خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ لذا حضرت جواب من را دادند و مرا تحسین کردند. 3
عاق والدین شدن منحصر به آن نیست كه مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به آن ها برساند، بلكه فقط رفتارى كند، كه اسباب غصّه و كدورت پدر و مادر گردد، و لو این كه به زبان عاقش نكنند، بنابراین كار عقوق بسیار باریك است و اولاد باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.
عاق والدین
یَا عَلىُّ: لَعَنَ اللهُ وَ الِدَیْن حَمْلاً وَلَدَهُما عَلَى عُقُوقِهَمَا.
یَا عَلِىُّ: مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیْهِ فَقَدْ عُقّهَمَا.
اى على، خدا لعنت كند والدینى كه فرزندشان را عاق مى كنند.
اى على، كسى كه والدین خود را محزون و غمناك نماید، آن ها را عاق نموده.4
عاق والدین شدن منحصر به آن نیست كه مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به آن ها برساند، بلكه فقط رفتارى كند، كه اسباب غصّه و كدورت پدر و مادر گردد، و لو این كه به زبان عاقش نكنند، بنابراین كار عقوق بسیار باریك است و اولاد باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.
سفارش حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) نسبت به پدر
آقا سیّد محمّد موسوى نجفى معروف به هندى كه از اتقیاى علما و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین (علیه السلام)است نقل كرد از جناب شیخ باقر فرزند شیخ هادى كاظمینى مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادى كه به دلاّكى اشتغال داشت، آن شخص را پدر پیرى بود كه سعى فراوان نسبت به خدمتگزارى او مى كرد، حتّى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مكانش برساند، پیوسته ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهار شنبه كه به مسجد سهله مى رفت و در آن شب به واسطه شب زنده دارى در آن جا از خدمت معذور بود، ولى پس از مدّتى ترك كرد و دیگر آن جا نمى رفت.
از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترك كردى؟ گفت: چهل شب چهارشنبه به آن جا رفتم، شب چهارشنبه چهلم به تأخیر افتاد، تا نزدیك غروب، در آن وقت تك و تنها بیرون رفتم، و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یك سوّم راه باقى ماند، كم كم مهتاب، مقدارى از تاریكى شب را به روشنایى تبدیل كرد، در این هنگام شخص عربى را دیدم كه بر اسبى سوار است و به طرف من مى آید، در دل خود گفتم الآن این مرد راهزن مرا برهنه مى كند.
همین كه به من رسید با زبان عرب بَدَوى شروع به صحبت كرد، پرسید: كجا مى روى؟ گفتم: مسجد سهله.
گفت: با تو چیز خوردنى هست؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیب كن. گفتم: در آن چیزى نیست. باز آن سخن را به تندى تكرار كرد. من دست در جیب كردم و مقدارى كشمش یافتم، آن گاه به من فرمود: «أوصیك بالعَوْدِ» سه مرتبه و عَوْد به زبان عرب بدوى. پدر پیر را مى گویند، یعنى سفارش مى كنم تو را به پدر پیرت.
بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد، فهمیدم كه او حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بود و دانستم آن جناب راضى نیست ترك خدمت پدرم را، حتّى در شب چهارشنبه، از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم.5
1- الاعلام قطب الدین حنفی ص 24
2- بحارالانوار، ج 74، ص 82
3- روزنه هایی از عالم غیب
4-منتهى الآمال، ج 2، ص 844، حكایت 21.
5-برگرفته از درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
در زمان ما یکی از دغدغه های بسیاری از جوانان متدین و مذهبی، دیدار با امام زمان روحی له الفداء است.همین مساله به تناسب محبوبیتی که دارد سبب انحراف گروهی شده و متاسفانه برخی افراد با استفاده از موقعیت های اجتماعی کاذبی که برای خود ایجاد می کنند در صدد به دام انداختن جوانان پاک و متدین برمیایند.
با کمال تاسف این گروهها تا حدی در کار خودشان موفق بوده اند. اما اینکه چرا در تبریز مجتهد جلیل القدری بود به نام آیت الله آقا میرزا رضی تبریزی (رضوان الله علیه) که در زمان ابتداء طلبگی بنده، ایشان مرحوم شدند.
کتابی است به نام «مطارح الانظار فی طبقات اطباء الاعصار» تالیف میرزا عبدالحسین خان فیلسوف الدوله، کتاب کمیابی است. مؤلف کتاب، برادر آقا میرزا رضی میباشد.
از ثقات شنیدم که وقتی ایشان به قم آمده بودند و مهمان امام خمینی شده بودند، ایشان به خانواده شان فرموده بودند: این مهمان ما کسی است که با دلگرمی میشود از او تقلید کرد! و این کلام ایشان به خوبی دلالت بر عظمت علمی و عملی آقامیرزا رضی دارد.
مرحوم آقا میرزا رضی گفته بود:
ما در منزلمان کار بنایی داشتیم؛ عده ای کار میکردند. در میان کارگرها یک نفر بود که معلوم بود با دیگران فرق دارد. دنبال بهانه ای میگشتم که با او سر صحبت را باز کنم. برای کار، نیاز به نردبان بلندی داشتیم که آن را کرایه نمودیم و پس از اتمام کار بنا شد آن کارگر، نردبان را ببرد و تحویل دهد.
وقتی رفت و برگشت، مقداری بیش از معمول طول کشید؛ چون حدود مسافت را میدانستم. دیدم بهانه ای است برای صحبت کردن، به او گفتم: چه شد که مقداری طول کشید؟!
با یک متانتی جواب داد: چون نردبان بلند بود و ممکن بود که به دیوار خانه های مردم اصابت کند و من مدیون شوم، لذا با احتیاط بیشتری حرکت کردم؛ به همین جهت مقداری بیشتر طول کشید.
فصل تابستان بود و آفتاب دیر غروب میکرد. هنگام ظهر که کارگرها برای تهیه غذا و صرف نهار متفرق شدند، او اول وقت به سراغ نماز رفت و با حالت توجه خاصی نماز میخواند.
وقتی تکبیر میگفت، من شدیداً تحت تأثیر قرار میگرفتم، بدنم گویا به لرزه میافتاد!
نماز که تمام شد، رفتم به او گفتم: شما بعد از اتمام کار، باز هم وقت برای نماز خواندن داشتی، چرا درزمان کار من، نماز میخوانی؟
در جواب من فقط این را خواند:
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا
«و مساجد مخصوص خداوند است پس نباید با خدا احدی غیر او را پرستش کنید».
با این جواب او، گویا پاهایم لرزید و نتوانستم خود را کنترل کنم، همانجا نشستم و فهمیدم شخص فوق العاده ای است.
از او عذرخواهی کردم و گفتم: غرضم از این مطالب این بود که خواستم مقداری با تو صحبت کنم. حالا بگو امام زمان - عج الان کجا هستند؟!
گفت: حضرت در تبریز تشریف داشتند؛ یک ساعت است که این شهر را ترک نموده اند.
گفتم: چکار کنم که خدمتشان برسم، راهش چیست؟!
گفت: یک مقداری به خودت رسیدگی کن، مراقبه داشته باش؛ آقا خودشا تشریف می آورند! پس از آن صحبت هم دیگر او را ندیدم!
منابع:
پایگاه یا مجیر
آن چه كه می خوانید ریاضیات به سبك شیخ بهایی است كه از "خلاصة الحساب شیخ بهایی"كه حدود قرن دهم قمری نوشته شده به فارسی برگردانده شده است این كتاب شامل ده باب سی فصل در ریاضیات پایه ، نجوم و سیارات می باشد.
در این روش؛ در جمع چند عدد چند رقمی كه زیر هم نوشته شده به جای آن كه اعداد از سمت راست جمع زده شوند، از سمت چپ جمع زده می شوند.
مثلا:
6549
7542
3659
--------------
16
16
13
20
--------------
17750
همین طور كه می بینید هیچ (10 بر 1 یا 20 بر 2 و یا ...) به كار برده نمی شود و برای یاد گیری خصوصا بچه ها بسیار راحت است.
بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد
من مانده ام که با چه برابر بخوانمت
بانو خدا یکی،تو یکی،اصلا از چه رو
باید که مریم،آسیه،هاجر بخوانمت؟!
دخت نبی و همسر مولا گمان کنم
زیباترست امّ پیمبر بخوانمت
تا ادعای ابتر این قوم رو کنم
با آیه آیه سوره ی کوثر بخوانمت
رنگ رخت کبودیِ یک یاس حک کنم
یا بال و پر شکسته کبوتر بخوانمت؟!
کوچه...فدک...اراذل و اوباش...مادرم!!!
با اشک های چشم حسن،تر بخوانمت
"بازو"ی مرتضی،"درِ"خیبر شکن بُدی
حالا فتاده "دست"،پسِ "در" بخوانمت
محسن سپر برای تو و تو به پشت در
اینجا سزاست فاطمه سنگر بخوانمت
تنها به پشت در،لگد و میخ وبعد از آن...
من ناگزیر لاله ی بستر بخوانمت
بانوی آب و آینه بگذار بگذرم
با یک اشاره بانوی "آذر" بخوانمت
امروز "رهگذر" دگر از پا،نفس فتاد
بانو مدد بده که مکرر بخوانمت
بانو اجازه هست که مادر بخوانمت؟!
این فاطمیه با دل مضطر بخوانمت؟!
شهادت بی بی دو عالم سیده نساء عالمیان حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) را خدمت امام زمان (عج) و شیعیان آن حضرت تسلیت میگویم.
حضرت آیة الله مرتضی فیروز آبادی یکی از استوانههای علم در حوزه علمیه نجف اشرف و حوزه علمیه قم بود.
نقل کردهاند که ایشان میفرمود: زمانی که در نجف اشرف بودم، یک شب در عالم رؤیا دیدم که در منزل شخصی خود، مجلسی اقامه شده و در آن مجلس حضرت فاطمه(علیهاالسلام ) با چادر نشسته است. افرادی از مؤمنین به صف ایستاده، یکی یکی آمده عرض ادب میکنند و میروند. چون همه رفتند، حضرت چادر را کنار زد، از این عمل خانم متوجه شدم که چون من به آن حضرت محرم هستم، لذا این عمل را انجام داد. چه جمالی! در عالم رؤیا گفتم: صورتش شبیه به صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است.
مادر! قریب هزار و چهارصد سال است که مورخین نوشتهاند و خطباء گفتهاند که آن نانجیب به بازوی شما تازیانه زد و سیاه شده "و فی عضدها کمثل الدملج " فرمود: بلی. آنگاه دست راست را از آستین بیرون آورد، دیدم هنوز بازوی مادرم سیاه و کبود است
سپس جلوتر رفته و عرض کردم : مادر! آیا این که قریب به هزار و چهارصد سال است خطباء میگویند، شوهرت علی (علیه السلام ) را با سر بی عمامه و دوش بی رداء و ریسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟
حضرت فرمود:
استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله
علی را بعد از رسول خدا تحقیر کردند!
من به فارسی میگفتم و حضرت عربی جواب میداد.
عرض کردم : مادر! قریب هزار و چهارصد سال است که مورخین نوشتهاند و خطباء گفتهاند که آن نانجیب به بازوی شما تازیانه زد و سیاه شده "و فی عضدها کمثل الدملج " فرمود: بلی. آنگاه دست راست را از آستین بیرون آورد، دیدم هنوز بازوی مادرم سیاه و کبود است.
منبع: فضائل و کرامات فاطمه، ص 262 - 263.
بـاغ هسـتی بـی صفــا می شد اگــر زهرا نبود |
عطر گل از گل جدا می شد اگــر زهــرا نبود |
تــیـرگی در اوّلین بــرخـورد بــا خورشیـد عـشق |
چـیـره بـر آیـینه هـا مـی شــد اگر زهرا نبود |
ارتــزاق آفــتـــاب از روی عـالــم تـــــاب اوسـت |
این جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود |
ابـرهــای کفــر آلـــود از نـــــسـیـــم فــتـنـه ها |
در هـوای دل، رهــا مــی شد اگـر زهرا نبود |
در دل امـــواج تــوفـــان زای اقـیـانــــــوس دهــر |
فُـلـک دیـن بی ناخدا می شد اگر زهرا نبود |
نــصـرت حــــق در بـرِ کـفــــر از فـداکاریِّ اوست |
کفر، حـق را رهـنـمـا می شد اگر زهرا نبود |
قـامت یـکـتــاپـرستـــانــی هــمــانــنـــد عـلــی |
زیـر بــار غـم، دو تــا مــی شد اگر زهرا نبود |
دست حـبـل اللّه را بـسـتـنـد ره پــویـــانِ کفـــــر |
فتنه بیش از این به پا می شد اگر زهرا نبود |
عشق اگر دارد حیات از اوست «یاسر» بی گمان |
عشق در عالـم فـنـا مـی شـد اگر زهرا نبود |
نامه ای از مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمه الله علیه به یکی از آشنایان دزفولی خود که مرقوم داشته اند:امید آن که با الطاف الهی و توجهات حضرت ظل اللهی پیوسته موفق و موید بوده باشید. نامه شما رسید و از مطالب آن آگاه گردیدم. امّا همچنانکه برای پنج شش نفر از آقایان دزفولی نوشته ام،اینجانب خود را قابل ارشاد نمی دانم و آن شرایط را که بزرگان برای ارشاد ذکر کرده اند در خود نمی بینم. لیکن از آنجا که گفته اند:«فمن لم یجد ماء فلیتیمّم بالتراب»و فقها فرموده اند:آن کس که دسترس به مجتهد جامع الشرایط ندارد، تکلیف از او ساقط نیست بلکه باید مسائل شرعی خود را آن چنان که در رساله های علماء بزرگ همچون شیخ بهائی و مجلسی آمده است از اشخاص صلاحیتدار بیاموزند و عمل کنند تا آنگاه که به مجتهد دسترس یابند.
در این زمانه نیز اگر به کامل پرمایه ای دسترس نباشد، اهل ذوق سلوک و معنی می توانند به کسانی که از رموز کار مردان و رهروان بزرگ طریقت و شریعت ، آگاهی دارند ،مراجعه و به دستورهای ایشان رفتار نمایند و از آنجا که اینجانب با آنکه خود واجد شرایط نیستم لیکن از آنچه بزرگان صالح و ره رفتگان دارای شرایط ارشاد ، فرموده اند کما بیش آگاهی دارم ، می توانم برای دیگران باز گویم تا به آنها ملتزم باشند و در انتظار دستیابی به بزرگی باشند که شرایط ارشاد و دستگیری در او باشد و در جند رساله از آقا سید صدرالدین دزفولی که به خط برادرش نوشته شده است، همین مطلب آمده است.
با توجه به آنچه گفته شد ، توصیه من به آن فرزند ارجمند آنست که در درجه اول به نماز اهمیت فراوان دهید و آن را در اول وقت به جای آورید و دیگر آنکه کوشش در حضور قلب در حال نماز کنید که اگر کار مشکلی است با ممارست حاصل می شود . سوم آنکه بعد از هر یک از پنج نماز یومیه، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیهارا فراموش نکنید و پس از آن سوره حمد و آیه الکرسی و آیه کریمه «شهد الله انَّه لا اله الّا هو ...الی آخره» و آیه «قل اللهمّ مالک الملک...تا آخر» را تلاوت کنید . آنگاه سوره توحید «قل هوالله احد...الی آخر» و صلوات را هر یک سه مرتبه به جای آورده و پس از آن آیه«و من یتّق الله یجعل له مخرجا» که در سوره مبارکه طلاق است، قرائت کرده و به نیت فتح باب سماوی به طرف بالا بدمید.
چهارم آنکه پس از نماز صبح ، هفتاد مرتبه ذکر مبارک«یا فتاح» بگویید.
تحلیلها رابردندبه این سمت كه درداخل نظام جمهوری اسلامی شكاف ایجادشده حاكمیت دوگانه شده .رئیس جمهورحرف رهبری را گوش نكرده.از این حرفای سست وبی پایه پركردنددستگاه های تبلیغاتی خودشون را.ببینید چطور منتظر بهانن ببینیدچطورمثل گرگ دركمین نشستن كه بهانه ای پیداكنن هرچی میتوانن حمله كنن.میدانن كه دولت مشغول تلاشه فعالیته خدمته.
آنهایى كه اهل دل هستند، در مقابل مولاى خود چه قدر ادب به خرج مىدهند.
هزار بار بشویم دهان به مشك و گلاب |
هنوز نام تو بردن كمال بىادبى است |
|
یكى از آن با ادبان مىگوید: من ادب در برابر پروردگار را در سفرى به هند، از یك هندى یاد گرفتم. روزى براى اولین بار وارد یك مغازه شدم. چند نفر دیگر قبل از من وارد مغازه شده بودند و جنس مىخواستند. من مىدیدم هر چند لحظه یكبار صاحب مغازه به آخر مغازه مىرود، یك پارچه سفید بسیار تمیز مثل یك پرده در آنجا آویخته بود. گوشه پارچه سفید را كنار مىزند، یك سرى تكان مىدهد، برمىگردد و فروش را ادامه مىدهد.
تمام بت پرستان عالم، بتهاى فلزى یا چوبى را در حقیقت نمایشى از ارواح قدرتمندى مىدانند كه آن ارواح را مكتبهاى آنها ساختهاند و به آنها القا كردهاند كه خیلىها از آنها دلیل و برهانى براى اثبات آن وجود ندارد، بلكه خیالى است.
مثلًا مىگوید: این بت با این شكل، نماینده آن روحى است كه باران در اختیار او است. یعنى ما خود روح را نمىبینیم، پس مجسمه شكل او را عبادت مىكنیم. به آن روح مىگویند: ما بنده تو هستیم، پس باران فراوان بفرست و زراعت امسال ما را پر بركت قرار بده.
به من گفت: آقا چه مىخواهى؟ گفتم: من مقدارى جنس مىخواهم، اما قبل از این كه جنس به من بدهى، بگو: پشت این پرده سفید چه خبر است، كه هر چند دقیقهاى، مىروى و گوشه پرده را بلند مىكنى و یك سرى تكان مىدهى، بعد برمىگردى و جنس را تحویل مشترى مىدهى؟
گفت: مجسمه معبود و خداى من پشت این پرده است. من هر چند لحظه مىروم و گوشه این پرده را كنار مىزنم، نگاهش مىكنم كه حیا كنم و تقلب و كمفروشى نكنم. این بت كه نماینده این روح است، مرا مىبیند و در محضر آن روح، كمال بىحیایى و بىادبى است كه در فروش جنس، سر مردم را كلاه بگذارم.
روزی پیامبر(ص) شیطان را در مسجد الحرام دید، پیش او رفت و گفت: «ای نفرین شده، چرا ناراحتی؟».
شیطان گفت: «از دست تو و امت تو ناراحتم».
حضرت فرمود:«چرا از من ناراحتی؟»
شیطان گفت: «چون این همه تلاش میكنم كه مردم را گمراه كنم،ولی تو در قیامت از آنها شفاعت میكنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی،به همین جهت با تو دشمنم و از تو بدم میاید».
حضرت فرمود: «از دست امتم چرا ناراحتی؟»
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند كه امتهای دیگر ندارند:
اول: وقتی به هم میرسند،سلام میكنند؛سلامی كه اسم خداست و من از این اسم میترسم.
دوم : چون همدیگر را میبینند،به یكدیگر دست میدهند و تا دستهایشان از هم دور نشده است، گناهانشان بخشیده میشود.
در میان نمازها،به نماز صبح خیلی سفارش شده و دلیل آن این است كه در هنگام شب،فرشتگان شب،نزد انسان هستند و اعمال شب را مینویسند و هنگامی كه اذان صبح را میدهند،جای خود را به فرشتگان روز میدهند.پس اگر نماز صبح را بخوانیم،در دو پرونده ثبت میشود؛
سوم: وقتی غذا میخورند،«بسم الله…» میگویندو این باعث میشود، دیگر نتوانم غذا بخورم و گرسنه بمانم.
چهارم:بعد از غذا خوردن«الحمدلله» میگویند.
پنجم:هر زمان كه نام تو آورده شود،بلند صلوات ختم میكنند و آنقدر ثواب آن زیاد است كه من فرار میكنم.
ششم: زمانی كه می خواهند كاری كنند،«ان شاء الله» میگویند و به همین دلیل،من دیگر نمیتوانم در كارهایشان مداخله كنم و آنها را بر هم زنم.
هفتم: آنهاصدقه میدهند وبه این وسیله،هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میكنند.نبی اكرم(ص) فرمودند:«وقتی انسان دستش را به منظور خارج كردن صدقه،در جیبش فرو میبرد،هفتاد شیطان دست او را میگیرند؛ تا او را منصرف نمایند و نگذارند كه او صدقه بدهد».
هشتم:قرآن میخوانند و در خانهای كه قرآن خوانده میشود،دیگر جایی برای من نمیماند؛زیرا در آن خانه ملائك رفت و آمد دارند.
نهم:مرا زیاد لعنت میكنند و وقتی مرا لعنت میكنند،یك زخم بر بدنم میافتد و تا زمانی كه همان شخص را به گمراهی نكشانم، آن خوب نمیشود.
دهم:وقتی گناهی مرتكب میشوند،سریعتر توبه میكنند و زحمات مرا به هدر میدهند.
یازدهم: بعد از عطسه كردن، «الحمدلله»میگویند.
حضرت فرمودند: عطسه از طرف خدا و خمیازه از طرف شیطان است. وقتی كسی عطسه كرد،باید الحمدلله بگوید و حق مسلمان بر گردن دیگری است كه اگر كسی را دید كه عطسه میكند،بگوید یرحمكم الله .زمانی كه انسان نماز میخواند، شیطان از او دور میشود و به ویژه،اگر سجده نمازش طولانی شود،شیطان،از روی ناراحتی فریاد میكشد. حضرت امام صادق(ع) فرمودند: « هر كس نماز نخواند،از شیطان پستتر و خبیثتر است، چون شیطان یك خطا كرد و آن هم اینكه بر آدم سجده نكرد،ولی انسانی كه نماز نخواند،برخدا سجده نكرده است».
از پیامبر(ص) روایت شده است:«هر كس، بعد از نماز،تسبیحات حضرت زهرا(س)(34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان اللّه) را،در حالی كه آنها را با انگشتان دست میشمارد،بر زبان جاری سازد، همان دستهایش او را روز قیامت شفاعت میكنند.
حضرت محمد(ص) فرمودند:«مجوز عبور از پل صراط نماز است».و نیز فرمودند:«اگر نماز مؤمن قبول شود،بقیه اعمال او نیز مورد قبول درگاه الهی میباشد،ولی اگر نمازش قبول نشود،بقیه اعمالش نیز قبول نخواهد شد».در میان نمازها،به نماز صبح خیلی سفارش شده و دلیل آن این است كه در هنگام شب،فرشتگان شب،نزد انسان هستند و اعمال شب را مینویسند و هنگامی كه اذان صبح را میدهند،جای خود را به فرشتگان روز میدهند.پس اگر نماز صبح را بخوانیم،در دو پرونده ثبت میشود؛ فرشتگان شب آن را به عنوان آخرین عمل و فرشتگان صبح، آن را به عنوان اولین عمل در پرونده خود ثبت میكنند و همچنین،از امام صادق(ع) نقل شده است: از صفات مؤمن این است كه بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند میگوید. اگر آن را بلند نگوییم،شیطان تا پایان نماز ،بر روی شانه انسان مینشیند و انسان را وسوه میكند و نیز فرمودند:«هر كس،بعد از تكبیر نماز و(قبل از شروع سوره حمد) اعوذ بالله من الشیطان الرجیم را بگوید، به اندازه هر مویی كه در بدن او وجود دارد، هزار حسنه برای او مینویسند» .
از پیامبر(ص) روایت شده است:«هر كس، بعد از نماز،تسبیحات حضرت زهرا(س)(34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان اللّه) را،در حالی كه آنها را با انگشتان دست میشمارد،بر زبان جاری سازد، همان دستهایش او را روز قیامت شفاعت میكنند. انجام این عمل با تربت كربلا نیز، در مفاتیح الجنان،سفارش شده و ثواب زیادی برای آن ذكر شده است.
منبع: مجله بشارت، شماره 65
اگر کـه دل شکـسته ای ، وگر ملول و خسته ای
اگر که پر شکسته ای ، لب از ترانه بسته ای
حـسین(ع) را صـدا بزن
تو سر به زانوی غمی ز شرم کرده هـای خود
چرا غمین نشـسته ای ؟
حـسین(ع) را صـدا بزن
اگــر به بــاغ آرزو ، به عــشق کــربلای او
دل از همه گسسته ای
حـسین(ع) راصـدا بزن
محمد جواد غفورزاده
امام رضا(ع) می فرمایند:
- آن زمانی که زائران حسین(ع) را در زیارت می گذرانند از عمرشان حساب نمی شود
- هر که روز عرفه نزد قبر حسین(ع) باشد خداوند او را با دل خنک بر می گرداند
- اگر خوشحال می کند تو را که خداوند عزوجل را بدون گناه ملاقات کنی، حسین(ع) را زیارت کن
- اگر خوشحال می کند تو را که با ما در درجات بهشت باشی، در غم ما غمگین و در خوشحالی ما خوشحال باش
- اگر خوشحال می کند تو را که ثوابی مثل ثواب کسی که با حسین(ع) شهید گشته است ببری، هرگاه او را یاد کنی بگو ای کاش من با ایشان بودم و به رستگاری بزرگ می رسیدم
4
آثار و خواص تمام یکصد و چهارده سوره قرآن کریم
تمام سوره های قرآن دارای خواص زیادی است که دانستن آنها می تواند در حل بسیاری از مشکلات زندگی کارگشا باشد.
1- فاتحه :
مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عزاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر
۳- آل عمران:
درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی
۴- نساء :
پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر
۵- مائده :
استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان
۶- انعام :
رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حا جات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع ما لیخولیا – دفع بلایا
۷- اعراف :
رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم – مقابله با درندگان و دشمنان
۸- انفال :
محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام
۹- توبه :
جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعطراف دزد
۱۱- هود علیه السلام :
اعطای حسنات – رستگاری روز قیامت – بر انگیخته شدن در گروه پیامبران – بخشوده شدن گتاهان – استعانات از خداوند – پیروزی بر دشمنان – بیمناک شدن دشمنان از او – مقام شهید یافتن در روز قیامت
۱۲- یوسف علیه السلام :
چهره زیبا یافتن – رفع هراس – صالح شدن – آسان شدن سختی مرگ
مقاوم شدن در برابر چشم زخم – یافتن قدرت و مکنت –برآورده شدن حاجات
۱۳- رعد:
رهایی ازصاعقه –ورود به بهشت شفیع شدن برای خانواده – کمک به انقلاب علیه ظالمان اعطای حسنات استقامت در روز قیامت
۱۴- ابراهیم علیه السلام :
رفع فقر وجنون ومصیبت – جلوگیری از گریه و وحشت کودک –گرفته شدن ازشیر مادر –اعطای حسنات – رفع ناراحتی کودکا ن
۱۵- حجر:
اعطای حسنات- رفع فقر و جنون ومصیبت –ازدیاد شیر زنان –ازدیاد رزق حسن خرید و فروش
۱۶- نحل:
عدم پرداخت تاوان –رفع هفتاد نوع بلا-استقرار در بهشت –ثمره دادن درختان –منغرض نمودن دشمنان –عدم بازخواست در روز قیامت
۱۷- اسراء (بنی اسرائیل):
شاهد ظهور حضرت قاِِِئم شدن –خطا نرفتن تیر –به سخن امدن کودک –قابل فهم شدن سختیها
۱۸- کهف:
بیدار شدن به موقع از خواب شهید از دنیا رفتن –بخشوده شدن گناهان –نورانی شدن –رفع تنگ دستی –امان یافتن از آزار-دور شدن آفات –در امان ماندن از فتنه دجا ل-قرار گرفتن در بهشت –کفاره شدن بر گناهان
۱۹- مریم:
به دست آوردن ثروت و فرزند –اصحاب عیسی شدن در قیامت –شوکت سلیمان یافتن درقیامت –اعطا حسنات-خواب های خوش دیدن –جلوگیری از دستبرد دزدان-رفع ترس-خیر و برکت درخانه –دور شدن حوادث ناگوار از خانه
۲۰- طه:
پاداش در آن دنیا ثواب مهاجرین وانصار را یافتن –شنیدن پاسخ مثبت در خواستگاری-ایجاد صلح –حفاظت در مقابل زورمداران –اجابت خاسته ها-خواستگار یافتن دختر –آسان شدن ازدواج
۲۱- انبیا:
دیدن عجایب در خواب –رفع بی خوابی
۲۲- حج:
تشرف به مکه –اهدای حسنات –سقوط حاکم ستمگر
۲۳- مومنون:
عاقبت به خیر شدن –به بهشت رفتن –تنفر از شراب
۲۴- نور:
بیمه شدن جان و دارایی و زنان –آمریزیده شدن-اعطای حسنات-
۲۵- فرقان:
رهایی ازعذاب دوزخ –محاسبه نشدن –رفتن به بهشت –مردن حیوان مورد نظر –عدم اتمام معاملات
۲۶- شعرا:
اولیای خداوند شدن –دچار مشکل نشدن –رفتن به بهشت –اعطای حسنات –خواننده ی کتب الهی شدن –شفا از بیماریها –دستیابی به گنج –در امان ماندن از درد آتش و سیل سخت آمدن طلاق بر زن
۲۷- نمل:
اعطای حسنات –در امان ماندن خانه از مار و حیوانات موذی
۲۸- قصص:
اعطای حسنات-شهادت به راستگویی- رفع درد ها وبیماری ها –رفع شکم درد ودرد طهال وکبد
۲۹- عنکبوت :
رفع گناهان –اعطای حسنات-رفع بیماری ها ودردها –شادابی قلب – خوش خوابیدن
۳۰- روم:
اعطای حسنات –یافتن گمشده –بیمار کردن دشمن
۳۱- لقمان :
حفاظت از شیطان – همنشینی با لقمان در قیامت –اعطای حسنات – رفع بیماری ها ودردها قطع خونریزی بدن – رفع بیماری درد ورنج
۳۲- سجده:
داده شدن ناممه عمل به دست راست –عدم بازخواست در روز قیامت – همنشینی با پیامبر و خاندانش در روز قیامت – ثواب راز ونیاز شب قدر –رفع بیماری تب –درمان سر درد ودرد مفاصل – درمان تب سه روزه
۳۳- احزاب:
قرار گرفتن کنار پیامبر وهمسرانش در روز قیامت –درامان بودن قبر –افزایش خواستگاران
۳۴- سباء:
حفاظت شب تا صبح توسط خداوند –کسب خیرات در دنیا وآخرت –داشتن همنشین سالم در روز قیامت –دور شدن حیوانات و حشرات –بری شدن از ترس
۳۵- فاطر:
ورود به بهشت –منکوب کردن مخالفین –رفع بیماری سردرد – جلوگیری از تخریب هنگام زلزله
۳۶- یاسین:
افزایش رزق وروزی حفاظت شدن در برابر خطرات وشیطان وافت ها - ورود به بهشت – غسل به دستان فرشتگان –مصونیت از فشار قبر-نورانیت- همراهی فرشتگان در پل صراط – مقام بالا نزد خداوند –ایستادن درکنار پیامبران –شفاعت شدن –بازخواست نشد ن- همنشینی با پیامبر(ص)-اعطای حسنات – مصون بودن در برابر فقر وبدهی و ویرانی و بلا وجنون وجزام و وسواس و...-تخفیف وحشت قبر –آمرزش وخشنودی خداوند –ثواب دوازده بار تلاوت قرآن – تقویت حافظه-پیروزی در مناظرات – مصونیت در برابر چشم زخم وحسادت وجن وانس وجنون وحشرات –ازدیاد شیر در زنان
۳۷- صافات :
تسهیل مرگ –مصون بودن در برابر آفات و بلایا – ازدیاد رزق – حفاظت از گزند شیطان – مبعوث شدن با شهیدان – اعطای حسنات – دیدن جنیان و عدم آسیب آنان – آرامش از اضطراب
۳۸- ص:
اعطای خیرات در دنیا و آخرت – ورود به بهشت – جلوگیری از گناهان صغیره و کبیره – آشکار کردن معایب حاکم یا قاضی-
۳۹- زمر:
شرف و بزرگی در دنیا و آخرت – مورد احترام واقع شدن – حرمت آتش دوزخ بر او- ورودبه بهشت – کسب سلام پیامبران و صدیقان – آمرزیده شدن –مورد ثنا و تشکر واقع شدن
۴۰- مومن (غافر):
بخشایش گناهان –کسب تقوا –خیردر اخرت –خرم شدن باغ- خیر وبرکت مغازه – شفای مالیخولیا – درمان دمل – رفع بیماری وحشت زدگی – التیام دل درد – درمان بی هوشی وغش –درمان دردطحال-
۴۱- فصلت (حم سجده):
نورا نیت در روز قیامت قیامت – سعا دت در زندگی دنیوی – اعطای حسنات درمان درد قلب- درمان چشم درد
۴۲- شوری (حمعسق):
نورانیت در روز قیامت – ورود به بهشت – رفع چشم درد – درود فرشتگا ن بر او –در امان بودن از گزند مردم –رفع خطرات سفر
۴۳- زحزف:
مصون بودن از گزند حیوانات زمین وفشار قبر – ورود به بهشت – عدم احتیاج به دارو –رفع مرض صرع
۴۴- دخان:
سهولت محاسبه در روز قیامت –پاداش ازاد کردن صد هزار فرد گرفتار- بخشیدن گناهان –رهایی از نیرنگ شیطان – خوابهای نیکو دید ن –رفع بیماری سر درد – ازدیاد ثروت – رونق تجارت –رهایی ازگزند حاکم –محبوبیت نزد مردم – رفع بیماری یبوست
۴۵- جاثیه:
ندیدن آتش جهنم ونشنید ن صدا وصیحه ی ان- همراهی حضرت محمد –ازبین رفتن ترس و وحشت در روز قیامت – پوشیده شدن زشتیها – در امان ماندن از قدرت زورمندان – محترم شدن نزد مردم – در امان ماندن از فتنه گران – نگهدار کودک خواهد بود
۴۶- احقاف :
در دنیا دچار وحشت نشدن -در امان ماندن روز قیامت – به تعداد انسانهای زمین ده حسنه نوشته وده گناه بخشوده وده مرتبه بر مقام او افزوده میشود –جسمی قوی یافتن –سالم ماندن در برابر بیماری های کودکانه – ارامش یافتن از زمان کودکی محبوب شدن نزد مردم – شنیده ها را درک کردن – تسکین و درمان بیماری ها
۴۷- محّمد صلّی الله علیه وآله وسلم :
هرگز مشرک نگردد – شک به دین راه نیابد – فقیر نشدن – نترسیدن از حاکم – مصون ماندن از شک در دین تا هنگام مرگ – هزار فرشته در قبرش نماز می خوانند – همراهی فرشتگان – در پناه خداوند و پیامبر قرار گرفتن – پس از برانگیخته شدن صورت پیامبر را دیدن – سیراب شدن از نهرهای بهشتی – مصون ماندن از امور ناپسند و بیماری ها – دوری جنیان از وی
۴۸- فتح:
بیمه شدن مال و ثروت و همسران و املاک- ورود به بهشت – مصون ماندن ازدزدان – پذیرفته شدن سخن وی نزد مردم – تویت حافظه – کسب خیرو برکت – رفع بیماری هراس – در امان ماندن از غرق شدن
۴۹- حجرات:
در شمار زایران پیامبر اکرم قرار گرفتن – اعطای حسنات – در امان بودن از وحشت جنگ – باز شدن درهای خیر و برکت – پیروزی در جنگها خروج شیطان از بدن - مصون ماندن از ترس – فزونی یافتن شیر مادر
۵۰- ق:
ازدیاد روزی – مثبت شدن نامه ی اعمال –سهولت مرگ –درمان صرع – ازدیاد شیر مادر
۵۱- ذاریات :
سا مان یافتن زندگی – ازدیاد روزی – روشن شدن قبر – اعطای حسنات – رفع درد درون – سهولت زایمان – آسان شدن مرگ
۵۲- طور :
اعطای خیر و برکت – دور شدن از عذاب الهی – رسیدن به بهشت – ازادی اسیر و زندانی – خوشایندی سفر – بهبودی عقرب گزیدگی
۵۳- نجم:
زنگی با اوصاف نیک – بخشایش گناهان – اعطای حسنات – شجاعت در برابر زورمندان جلب احترام حاکم – شجاعت در برابر شیاطین
۵۴- قمر (اقتربت):
رسیدن به بهشت – روسفیدی در قیامت – مورد احترام بودن در سفره ها – محبوبیت میان مردم – سهل شدن امور مشکل
۵۵- الرحمن :
شفاعت کردن در روز قیامت – شهید محسوب شدن –آسان شدن مشکلات- شفای چشم درد امنیت یافتن - سهل شدن امور مشکل – رفع بیماری آفات از خانه
۵۶- واقعه :
عزت در میان مردم – رفع بیماری بدبختی و فقر – همنشینی با حضرت علی علیه السلام - نورانیت وجه در هنگام ملاقات خداوند – خیر و برکت خانه – پیروزی و ثروت و موفقیت- بخشش گناهان – سهولت احتضار
نقل است که عثمان بن عفان بعیادت عبدالله بن مسعود رفت در مرضی که با آن فوت شد باو گفت که از چه شکوه داری گفت از گناهان خود گفت چه چیز میل داری گفت رحمت پروردگار خود گفت جهت تو طیب مرا بیمار کرده گفت:امر نکنم که بتو عطیه بدهند گفت در وقتیکه احتیاج داشتم بمن ندادی الحال که مستغیم میدهی گفت آنچه میدهم جهت دختران تو بوده باشد گفت ایشانرا بدان حاجتی نیست جهت اینکه من ایشانرا امر کردم بخواندن سوره واقعه و من شنیدم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که میفرمود هر که بخواند ای سوره را در هر شب نمیمیرد باو پریشانی هرگز و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که هر که بخواند ین سوره را هر شب پیش از آنکه بخوابد ملاقات کند خدای عزوجل را در حالتی که روی آن شخص چون ماه باشد در وقت تمامی آن و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که مشتاق باشد به بهشت و به وصف بهشت این سوره را بخواند .
۵۷- حدید :
عدم عذاب در دنیا – رفع بلایا – درکظهور حضرت قا ئم علیه السلام – نعمت بهشت – آزادی زندانی – مصونیت در جنگ – التیام درد
۵۸- مجادله:
تسکین درد –حفظ د فینه – آرامش بیمار – مصونیت از حوادث ناگوار- رفع آفات از حبوبات
۵۹- حشر:
درود فرستادن کا ینات به او- در حکم شهید قرار گرفتن – مصون شدن از بلایا- اجابت خواسته ها- آسان شدن مشکلات تقویت حا فظه
۶۰- ممتحنه:
دفع فقر – نورانیت دیدگان – رفع جنون –درود فرشتگان – در حکم شهید قرار گرفتن – شفاعت شدن – درمان بیماری طحال – آسودگی در زندگی
۶۱- صف :
قرار گرفتن در صف فرشتگان و پیامبران – همنشینی حضرت عیسی علیه السلام - امنیت در سفرها
۶۲- جمعه :
پا داش بهشت - اعطای حسنات –رفع هراس – بخشودگی گناهان – رهایی از وسوسه های شیطان
از حضرت صادق علیه السلام منقولست که واجبست بر هر مومن هر گاه شیعه ما باشد که بخواند در نماز شب سوره جمعه و در نماز ظهر آن جمعه و منافقین را و هرگاه این را به عمل آورد چنان است که گویا عمل رسول خدا صلی الله را بجا آورده است و ثواب و جزای او بر خداوند بهشت است .
۶۳- منافقون :
رفتن به بهشت – رفع بیماری نفاق و شک – درمان دمل – رفع دردهای درونی – شفای بیمار – درمان چشم درد
۶۴- تغابن:
شفاعت شدن – به بهشت رفتن – همجواری پیامبر – درک ظهور حضرت قا ِِیم علیه السلام رفع مرگ ناگهانی – رفع شر حاکم
۶۵- طلاق:
رفع آ تش دوزخ –رسیدن به تو به ی نصوح – ایجاد فتنه در محل دشمن
۶۶- تحریم :
نصیب شدن توبه نصوح – شفای گزیده شده – درمان صرع – دفع لرزش- درمان بی خوابی –رفع بی پولی و قرض
۶۷- ملک (تبارک ) :
مصون بودن در روز قیامت – رفع عذاب قبر – پاداشی همچون پاداش شب قدر – مونس قبر – شفاعت شدن – رفع گرفتاری روح مردگان
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که بخواند سوره الملک را در مکتوبه پیش از آن که بخواهد پیوسته اندر امان خدایتعالی خواهد بود تا داخل صبح شود و در امان خدای خواهد بود روز قیامت تا داخل بهشت شود قطب راوندی از بن عباس نقل کرده است که مردی خیمه زد بروی قبری و ندانست که آن قبر است پس خواند این سوره را پس شنید صحیحه زننده را گفت این سوره منجیر است پس این مطلب را بحضرت رسول اکرم عرض کرد آنحضرت فرمود آن سوره نجات دهنده است از عذاب قبر
۶۸- قلم :
رفع فقر – دفع عذاب قبر – رسیدن به ثواب اصحا ب کهف – رفع دندان درد – آسانی محاسبه درروز قیامت – حفظ جنین هوش و حافظه ی کودک
۷۰- معارج:
رفع بازخواست در روز قیامت – هم منزلی با حضرت محمدصل الله علیه و اله وسلم گشایش در کار زندا نی – رفع احتلام در خواب
۷۱- نوح علیه السلام :
قرار گرفتن در منزل پاکان ازدواج با حو ریه های بهشتی – اجابت دعا –مقدر شدن بهشت
۷۲- جن :
عدم ابتلا به چشم زخم و سحر و افسون ونیرنگ جنییان - رسیدن به اجر بزرگ – فرار جنییان – مصون شدن از گزند حاکم – رفع گرفتاریهای انسان – سهولت مشکلات
۷۳- مزمل :
زندگی پاک و نیکو در د نیا – مرگ راحت و خوب - رسین به اجرآزاد کردن فرد گرفتار- در خواب دیدن پیامبر علیه السلام –رفع بیماری سختی های دنیا وآخرت- اعطای حسنات
۷۴- مدثر :
مقامی نزدیک به مقام پیامبر علیه السلام – مصونیت از سختی وستم دنیا – اعطای حسنات – سعه قلب – افتخار حفظ قرآن
۷۵- قیامت :
همراه پیامبر علیه السلام از قبر برانگیخته خواهد شد – همراهی پیامبر علیه السلام تا عبور از پل صراط – شهادت دادن پیامبر علیه السلام و جبرئیل به ایمان او- نورانیت چهره در روز قیامت – فزونی رزق حفظ در برابر حوادث – محبوبیت نزد مردم – فروتن ساختن قلب – پاک دامن کردن انسان – از هیچ زور مداری نمی هراسد
۷۶- انسا ن (دهر):
همنشینی با پیا مبر – به ازدواج حورالعین در آمدن – پاداش بهشت و حریر گرفتن – قوی شدن نفس ضعیف – تسکین درد قلب – تندرستی – هر چه بخواهد پاداش گیرد – سود بردن بدن – نیرومند گشتن جان – قوت بخشیدن به اعصاب تسکین نگرانی و اضطراب
۷۷- مرسلات :
میان او و حضرت محمد آشنایی برقرار گردد – در زمره کسانی ست که به خداوند شرک نمی ورزند – قدرتمند گشتن بر د شمن در محاکمه – پیروزی بر دشمن – تسکین دل درد
۷۸- نبا ء :
مشرف شدن به خانه ی خدا – محا سبه در روز قیامت به اندا زه ی نوشتن سوره خواهد بود – رفتن به بهشت – دفع شپش – قدرت و هیبت یافتن – به خواب نرفتن – حفظ در برابر حوادث
۷۹- نازعات :
سیراب از دنیا رفتن – سیراب برانگیخته شدن – سیراب وارد بهشت شدن – در امان ماندن ا ز عذاب خدا وند – نوشیدن شراب گوارای بهشتی – در امان ماندن از گزند دشمنان
۸۰- عبس (اعمی):
قرار گرفتن زیر سا یه ی کرامت الهی دربهشت – حفظ از رسوایی درقیامت – درمان چشم درد و آب ریزش آن
۸۲- انفطار :
ازبین رفتن حجاب میان او وخدا وند در روز قیامت – مستور ماندن دشتی ها درقیامت – مانع رسوایی در قیامت – آزاد شدن اسیر – اصلاح شدن امر انسان در قیامت – بخشوده شدن گناهان – فزونی نور دیدگان – درمان چشم درد و تاری
۸۳- مطففین :
در امان ماندن از آتش جهنم – نو شیدن از شراب گواری بهشتی – مصون ماندن انبار از آفت ها – در امان ماندن شی از گزند حشرات
۸۴- انشقاق:
از بین رفتن حجاب میان او و خداوند - درامان ماندن از گرفتن نامه ی عمل از پشت سر – آسان شدن زایمان- درامان ماندن خانه وحیواناتاز گزندحشرات
۸۵- بروج :
در محشر همراه پیامبر و صالحان بودن – اعطای حسنات – نجات یافتن از گرفتاری – پاداش بزرگ – در امان ماندن از ترس - گرفتن از شیر آسان شدن بر کودک – در پناه خداوند بودن
۸۶- طارق :
مقام والا نزد خدا داشتن – در بهشت همنشین مومنین بودن اعطای حسنات – محافظت اشیاء- چرکی نشدن زخم – شفایافتن
۸۷- اعلی:
وارد شدن به بهشت از در دلخواه - فضیلت خواندن مصحف مو سی و ابراهیم علیه السلام را یافتن – دادن پاداش به او – تسکین درد گوش – رفع بواسیر – تسکین درد – شفای شکستگی
۸۸- غاشیه :
مشمول رحمت خدا واقع شدن- موصون ماندن از عذاب جهنم – محاسبه اسان –آرام شدن گریه نوزاد –آرام شدن حیوان سرکش –رفع بیماری دندان درد –صحت و سلامت در غذا
۸۹- فجر:
در قیامت همراه امام حسین بودن –بخشوده شدن گناهان –اعطای حسنات فرزند پسر –قرار دادن نور در قیامت –در امان ماندن از گزند هر چیز
۹۰- بلد:
مشهور شدن به نیکوکاری در دنیا –یافتن مقام بالا نزد خدا – همنشینی پیامبران و شهیدان در قیامت –در امان ماندن از خشم خدا –در امان ماندن کودک از بیماری –در امان ماندن از گردنه کوود-در امان بودن گریه کودک –دفع درد بینی در کودک –
۹۱- شمس:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت –به بهشت رفتن به منزله صدقه دادن –موفق گشتن – عزیز شدن نزد مردم – افزایش رزق – آرام گرفتن لرز بدن
۹۲- لیل:
:شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای نعمت از جانب خدا – حل مشکلات – خوش خوابیدن – فضیلت تلاوت ربع قرآن – پذیرفته شدن نماز نزد خدا – اجابت حاجات – خواب خوب دیدن – بهبود یافتن صرع و بیهو شی
۹۳- ضحی :
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – شفاعت حضرت محمد – اعطای حسنات – بازگشت گمشده – حفاظت شیئ مخفی
۹۴- انشراح :
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای یقین و سلامتی – درمان سینه درد – درمان بند آمدن ادرار – رفع بیماری قلب درد – شفای زکام و سرماخوردگی –
۹۵- تین :
رسیدن به بهشت – رسیدن به پاداش بسیار – رفع ضرر غذا
۹۶- علق :
شهید از دنیا رفتن – همانند کسی است که در رکاب پیامبر جنگیده – پاداش تلاوت یک جزئ از قرآن – در امان ماندن از غرق شدن – در امان ماندن انبار از آفت دزد – دفع بلاهای سفر
۹۷- قدر :
گوئی در راه خدا جهاد کردن – بخشوده شدن گناهان – پداشی همچو یک ماه روزه گرفتن در رمضان – در امان ماندن انبار از آفت و دزد – همنشینی با بهترین مخلوقات در قیامت – درمان لرزه های اعضای بدن – در پناه خداوند بودن- حفظ اموال – افزایش برکت انبار غقله
۹۸- بینه :
بیزاری از مشرکان –پیوستن به دین محمد –در زمره مومنان برانگیخته شدن –اسان شدن محاسبه در روز قیامت قیامت –درمان لقوه –رسوا شدن دزد –درمان یرقان –درمان آب مروارید و پیسی-رفع هر نوع آماس –سود بخشیدن به زن باردار
۹۹- زلزال:
رفع زلزله –نمردن با بلایای دنیایی –خارج شدن اسان روح از بدن –رسیدن به منزلگه بهشتی –همراهی فرشتگان –رسیدن به پاداش تلاوت ربع قرآن –رسوا کردن دزد –رهایی از ترس –دفع لرزش بدن
۱۰۰- عادیات :
مبعوث و همنشین شدن همراه حضرت علی-رسیدن به پاداش تلاوت کل قرآن –ادای سریع قرض –رفع بیماری ترس و تشنگی
۱۰۱- قارعه:
در امان ماندن از دجال و آتش جهنم –سنگین گشتن ترازوی احسان –گشوده شدن در رحمت –فزونی رزق-اآسان گشتن کار برای انسان محروم –نیکو گشتن تجارت
۱۰۲- تکاثر:
رفع عذاب قبر –مقرر داشتن صواب صد شهید –ایستادن چهل ردیف فرشته در نماز با وی –رفع بازخواست –بخشوده شدن گناهان –در پناه خدا بودن
۱۰۳- عصر:
برانگیخته شدن با چهره خندان و درخشان در قیامت-اعطای حسنات –عاقبت به خیر شدن –از جمله پیروان حق و حقیقت شدن –حافظ اشیائ مدفون
۱۰۴- همزه:
دفع فقر –فزونی رزق-دفع مرگ بد –اعطای پاداش-درمان درد چشم
۱۰۵- فیل:
شهادت دشت ها بیابان ها و کوهها به نماز گزار بودن او در قیامت –بازخواست نشدن در قیامت –درامان ماندن از عذاب و مسخ نشدن در دنیا- توان اینکه هدفش را خورد سازد –به لرزه افتادن لشکر دشمن –قلب را قوت می دهد
۱۰۶- قریش:
سوار بر مرکب بهشتی برانگیخته شدن –اغطای پاداشی چون طواف خانه خدا و اعطکاف در مسجدالحرام –
۱۰۷- ماعون :
همانند کسی شدن که نماز و روزه اش مورد قبول خدا قرار گرفته-محاسبه نشدن در قیامت –بخشوده شدن گناهان –محافظت
۱۰۸- کوثر:
از حوض کوثر سیراب شدن –هم صحبتی با رسول خدا –اعطای پاداش –دیدن پیامبر در خواب
۱۰۹- کافرون:
رسیدن به ثواب تلاوت ربع قرآن –از شرک مبّرا شدن –بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –سعادتمند شدن شهید مردن و شهید بر انگیخته شدن دور ماندن از گزند شیطان –در امان ماندن از وحشت قیامت –حفظ در هنگام در خواب –بر اورده شدن حاجات
۱۱۰- نصر:
پیروز شدن بر تمام دشمنان –بر انگیخته شدن با کتاب ناطق –پناه از گرمای دوزخ و آتش جهنم -به بهشت رفتن –گشوده شدن درهای خیر و برکت در دنیا-استجابت حاجات – ثواب کسی که در رکاب پیامبر ودر فتح مکّه بوده – پذیرفته شدن نماز در درگاه الهی
۱۱۱- لهب(مسد):
تنفر از ابو لهب –تسکین درد شکم در پناه خدا بودن
۱۱۲- اخلاص (توحید):
بخشوده شدن گناهان پنجاه سال –اعطای خیر در دنیا و آخرت - بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –پس از مرگ فرشتگان و جبرئیل بر بدن او نماز می خوانند-در امان بودن از بدیهای مردم-رفع بیماری شر و زور –پذیرفته شدن توبه –حفاظت از او –گناه نکردن –همچون تلاوت یک سوم قرآن و تورات وانجیل و زبور بودن –در امان بودن مال و ثروت –دور شدن فقر از خانه –تلاوت آن مانند تلاوت تمام قرآن است –نجات از عذاب دوزخ خدا دوستار او خواهد بود –حافظ در برابر هر آفت و بلا بودن –تسکین درد شکم –اعطای پاداش –پیروزی بر دشمنان
۱۱۳- فلق:
در امان بودن از درد و بیماری –در امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و بیماری معده –محفوظ و سالم ماندن تا زمان مرگ –پاداش همچون کسی که حج واجب و عمره نموده و روزه گرفته مقرر داشتن دفع چشم زخم و بدی ها و بلایا- رسیدن به پاداش بزرگ همانند کسی که در مکه روزه گرفته بودن
۱۱۴- ناس:
در امان بودن از درد بیماری - امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و معده –در امان و حفظ خدا بودن –در امان بودن از گزند جنیان و وسوسه –پذیرفته شدن نماز .
منبع: تبیان
بزید بن عبدالملك نوفلى از پدرش از جدش چنین روایت كرده است:
روزى خدمت حضرت فاطمه زهرا (س) مشرف شدم، ابتدا آن حضرت بر من سلام كرد و فرمود:
پدرم (در زمان حیاتش) فرمود: هركس سه روز بر من و تو سلام كند، بهشت براى او خواهد بود.
از حضرتش پرسیدم: آیا این مطلب مخصوص دوران حیات و زندگى شما و آن حضرت است و یا شامل بعد از فوت شما و ایشان نیز خواهد بود؟
فرمود: هم در زمان زندگى و هم پس از مرگ ما. (1)
1ـ ـ مناقب ابنمغازلى شافعى، ص 363.
تا حالا دقت کردید که توی مراسم عرفانی و روحانی و جاهای مقدس چرا شمع روشن میکنن؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا روی کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردن شمع میگن آرزو کن؟
به نظرتون این کار بی دلیل انجام میشه؟
راز شمع چیه؟
جواب این سوال ها رو اگه بخوایم پیدا کنیم به یه نکته اول باید اشاره کنیم:
عالم خلقت اگه تجزیه بشه به چهار عنصر میر سیم:آب...آتش...باد...خاک.. در دل این چهار عنصر شعور الهی وجود داره اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این چهار عنصر وجود داشته باشن استجابت دعا به شدت اتفاق میفته شمعی که می سوزه این چهار عنصر رو با هم داره
موم شمع:خاک
شعله شمع:آتش
دود شعله:باد
موم ذوب شده:آب
وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنی به شعور الهی متصل تر میشی و درحالت آلفای ذهنی قرار می گیری...حالتی که در اون به شعور الهی و خدای درونت وصل میشی و دعا به راحتی به عالم بالا میره و به استجابت میرسه اگه با قوانین خیر هماهنگ باشه راز شمع اینه
برای همین در محراب ها و مکان های مقدس برای دعا کردن شمع روشن میکنن و روی
کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردنش میگن آرزو کن
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
خدایا !خسته ام!نمی توانم.
بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
خدایا سه رکعت زیاد است
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است
چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است
امشب با من حرف نزده
خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند
هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود
خورشید از مشرق سر بر می آورد
خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .
نشریه خلق وابسته به موسسه دارالهدی است که تحت اشراف آیت الله ناصری است مصاحبه خواندنی را با یکی از شاگردان آیت الله بهجت انجام داده که شاید برای شما هم جالب باشد.
ضمن عرض ادب و تشكر از جنابعالی! بفرمایید مشی آیت الله العظمی بهجت قدس سره چگونه بود؟ و بیشتر به چه سفارش میفرمود؟
آقای قائمی: ما هر موضوعی را كه بررسی میكنیم، باید ببینیم بزرگان و اولیای ما در مورد آن چه فرمودهاند. همان مشی را پیش میگیریم تا ان شاء الله به نتیجه برسیم. روش حضرت آقای بهجت قدس سره و سفارش اكید ایشان عمل به این رهنمود سه وجهی بود: «بندگی خدا»، «طاعت خدا» و «ترك معصیت». قریب سی سال پیش به من فرمود: شما خیال نكنید كه ما میخواهیم مطالبی به شما بگوییم كه تا به حال به احدی گفته نشده، چنین چیزی پیش من نیست. من هم همانهایی را به شما میگویم كه دیگران فرمودهاند، آن هم بندگی خالصانه خدا و در یك كلمه، «تقوای حقیقی» است.
آیت الله بهجت قدس سره میفرمود: كسی در حرم حضرت رضا علیه السلام برای برآورده شدن حوائجش ختمی گرفت و گویا یكی از حاجاتش درخواست «طی الارض» بوده! توفیق زیارت امام رضا علیه السلام را ، در عالم رؤیا و یا مكاشفه ، پیدا میكند. به او میفرمایند: «هر چه هست، در تقوا است».
روزی به اتفاق یكی از عباد صالح خدارحمهالله رفتیم خدمت حضرت آیت الله بهجت. یكی از دوستان از این بنده صالح خدا سؤال كرد: شما «طی الارض» دارید؟ در جوابش فرمود: بالاتر از «طی الارض» دارم! پرسید: چیست؟! فرمود: «محبت خدا» را دارم كه بالاتر از طی الارض است. آقای بهجت نیز عاشق خدا بود. قلب نورانیاش مملوّ از محبت خدا بود. آن بندگی و آن تقوا، حاصلش این میشود.
بنده از ایشان خیلی كرامت دیدهام، اما به نظر این حقیر رو سیاه، كرامتی بالاتر از این در ایشان سراغ نداشتم كه در این سی و چند سال آشنایی، حتی یك مكروه از این بندة خدا ندیدم. چه كرامتی بالاتر از این؟! و ما خدای نكرده نرویم این طرف و آن طرف. راه اصلی همان راه بندگی خداست. اذكار و چیزهای دیگر، همه فرع تقوا هستند. اصل این است، آنها در صورتی اثر میكنند كه این را انسان داشته باشد. اگر شما ظرفی داشته باشید كه در آن قدری نجاست ریخته باشند، برای پاك شدن آن لازم است كه كاملاً آن را بشویید تا ازالة نجاست شود و ظرف شما تطهیر گردد. حال اگر قبل از تطهیر، در داخل ظرف، گلاب بریزید، نه تنها ظرف شما پاك نخواهد شد، بلكه گلاب را هم به نجاست آلوده كردهاید. گفتن ذكر، با دلهای پاك اثر بخش است، نه آلوده، و برای پاكیزه كردن دلها باید متقی شد و در زندگی تقوای الهی را پیشة خود كرد. راه اصلی ایشان این بود و معتقد بودند كه با تقوا میتوان مراحل كمال را طی كرد. آقای بهجت میفرمود كه خواندن روایات وارده از حضرات معصومین علیهم السلام و عمل كردن به آنها، مثل این است كه انسان پای منبر رسول خدا و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته است. عمل به اصول كافی به منزلة این است كه پای منبر امام صادق علیه السلام زانو زدهای و یا محضر امام باقر علیه السلام را درك كردهای.
خلق: آیت الله بهجت از چه كسی بیشتر تأثیر پذیرفته بودند؟
تا آنجا كه من خبر دارم، در اخلاق از مرحوم آیت الله آسید علی قاضی قدس سره تأثیر گرفته بود كه آقای بهجت میفرمود: تا همین اواخر با هم مرتبط بودیم. جالب است بدانید كه چون مرحوم علامه طباطبایی قدس سره آقای بهجت را به آقای قاضی قدس سره معرفی كرده بودند، برای ادای وظیفة حقشناسی هر سال در همان روز آشنایی، به ملاقات علامه طباطبایی میرفتند. روزی از ایشان سؤال كردم: طریق آسید علی قاضی چه بوده؟ یك بار فرمود: «استغراق در ذكر». یك بار دیگر فرمود: «راه محبت به خدا». اما ظاهراً این دو جمعشدنی است. از قضا وقتی این دو با هم جمع شدند، شیرینی خاصی دارد. چون در وجود مبارك ایشان چنین چیزی بود، وقتی كه از خدا و حب خدا صحبت میكرد، گاهی اشكش جاری میشد. كأنّه این مرد كس دیگری را جز خدا در باطن خود راه نداده است.
من خدمت ایشان عرض كردم كه بعضیها میگویند این علوم مانع میشوند، حتی مثلاً میگویند اصول تاریكی میآورد. از این مباحث، سنگینی به انسان دست میدهد. نظر شما چیست؟ فرمود: اگر مشكلی باشد، این از خود ما است و ربطی به درس و بحث ندارد. حتی من خدمت ایشان عرض كردم كه آقا شما با قبول این مرجعیت و اشتغال زیادی كه دارید، بحث اصول را تعطیل كنید. فرمود: از خدا خواستهام تا هستم تیمناً و تبركاً مباحثه را ترك نكنم و ملاحظه میفرمایید تا دو سه روز قبل از فوتشان این مباحثه را داشتند و اگر انسان بندة خدا شد، درس و بحثش همه برای خداست. ایشان سفارش اكید میكرد كه سعی كنید از خدا هیچ وقت غافل نشوید. اگر كسی بخواهد از خدا غافل نشود، درس و مباحثه را چه كار كند؟ محاورات روز مره را چه كار كند؟ اشتغال به امور دیگر را چه كار كند؟ كسی كه میرود پای درس یك عالمی، باید گوش بدهد كه آقا چه دارد میگوید؟ یا اگر درس میخواهد بگوید، بایستی بفهمد كه چی دارد میگوید. برای من این سؤال مطرح بود كه اینها چگونه با هم قابل جمع است؟ شیرینی مطلب اینجا است. ایامی كه چشم آقا را عمل كرده بودند و مسجد تشریف نمیبردند، همان شب قرار شد كه بنده به دیدن ایشان بروم. هوا خیلی سرد بود. در مسیر نابینایی كنار خیابان ایستاده بود. ماشینها به سرعت میرفتند، گفت میخواهم بروم آن طرف خیابان كوچة ارك. دستش را گرفتم بردم به كوچة ارك. بعد از آن او راه خودش را رفت و من هم راه خودم را. لحظات بعد كه خدمت آقا رسیدم، عرض كردم آقا! اینكه شما قبلاً فرمودید: هیچگاه از خدا غافل نشوید، حقیقتش این است كه نمیشود؛ به خاطر اینكه درس، بحث و یا كارهای دیگری مانع میشود. آقا فرمود: نه، منافاتی ندارد. اینها «ذكر عملی» است؛ مثل اعمایی1 كه دستش را بگیری از آن طرف خیابان بیاوری این طرف خیابان. اینها ذكر عملی است و منافات با آنچه من گفتم، ندارد.
خُلق: فرمودید كه آیت الله بهجت با مرحوم آسید علی آقای قاضی تا این اواخر هم ارتباط داشتند، ولی معروف است مدتی كه آیت الله بهجت از آسید علی آقای قاضی استفاده كردهاند، محدود بوده. كدام درست است؟
یكی از چیزهایی كه خدای تعالی به حضرت آیت الله بهجت عطا فرموده بود، این بود كه «قدرت دستگیری» داشت؛ یعنی اگر شما در حالت بیداری از ایشان سؤال داشتی و به پاسخ آن نیاز مبرم داشتی، خدا این قدرت را به او داده بود كه در عالم خواب، جواب سؤال شما را بدهد. یكی دیگر هم اینكه میتوانست با خیلی از بزرگان ارتباط برقرار كند. بله، خودش به من فرمود: به یكی از اساتیدم گفتم كه من هر شب، شما را دعا میكنم. گفت: بله، میدانم كه هر شب مرا دعا میكنی. او هم مثل اینكه چنین اِشرافی به شاگردش آقای بهجت داشته است. این قدرت را خدا به او داده بود و ایشان تا این اواخر با بزرگان و اساتید خودش ارتباط داشت.
خلق: بعضی از طلبههای جوان كه علاقهمند به معنویات هستند، وقتی میبینند به برخی افراد یك مقامات معنوی داده شده كه اهل حوزه و درس و بحث نبودند، اینها تحت تأثیر قرار میگیرند كه برای رسیدن به مقامات شامخ معنوی لازم نیست به تحصیل علوم دینی بپردازند. خواستم ببینم كه در خصوص این مطلب، از آیت الله بهجت رهنمودی شنیدهاید؟
پاسخ شما را با این قضیه عرض میكنم: با یكی از علمای معروف و مشهور - كه به رحمت خدا رفت و البته مقاماتی هم داشت - خدمت آقای بهجت رفتیم و ایشان گفت كه آقا برای رسیدن به مقامات، تحصیل این علوم لازم نیست و ما احتیاج به این حرفها نداریم. فلانی خیلی مقامات دارد، خیلی چیزها را خدا به ایشان داده، عالم هم نیست و هیچ یك از این درسها را هم نخوانده. ایشان عجیب ناراحت شد و فرمود: اگر فلانی درس میخواند، چه میشد! اگر عالم بود، چه میشد! مسلّماً به مراتب شامختری از معنویت نایل میآمد، [هرچند ارزش انسانها به معرف است و هدف خلقت بندگی است و هدف و معیار انسانی كشف و كرامت و اعمال خارق العاده نیست] آیت الله بهجت در این باره میفرمود: «معمولاً ما وقتی این گونه كرامتها را میبینیم با خود میگوییم ای كاش ما هم میتوانستیم این كارها را انجام دهیم و حال آنكه چنین كرامات كجا و امكان معرفت و خداشناسی كه خدا به ما داده است كجا؟! درباره اصحاب كهف خداوند میفرماید: «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِم إذَا قَامُوا فَقَالُوا رَبَّنَا رَبّ السَّمواتِ وَ الأرض...»2 و درباره مادر حضرت موسی میفرماید: «لَولَا أن رَبطنَا عَلَی قَلْبِها لَتَكُون مِن الْمُؤْمِنِین...»3 و در مورد حضرت یوسف: «لَولا أنْ رَءَا بُرْهَانَ رَبِّه...»4 این نوع معرفتها كجا و شرق و غرب عالم را در یك لحظه طی كردن كجا!»
در مورد آن موضوع این را هم باید افزود كه بین بزرگان ما، علمای عامل سعی در كتمان حالات خود داشتند و مقامات معنوی خود را ابراز نمیكردند، مگر در موارد لزوم. به آقا نورالدین اراكی گفتند: آقا! فلان كس فوت كرده است و مساجد و تكیهها را سیاهپوش كردهاند و او لحظهای فكر میكند و میگوید: نه، فوت نكرده است. میگویند: آقا این چه حرفی است. همه آمادهاند برای اقامة مجلس عزا، ولی ایشان باز تكرار میكند كه: فلانی نمرده است! علت اصرار ایشان را سؤال میكنند، در پاسخ میگوید: از فرشتهای كه مرگ مؤمن را خبر میدهد، دو بار در این باره سؤال كردم، گفت: هنوز در قید حیات است. بعداً كه تحقیق كردند، معلوم شد كه شایعه بوده است.
آقای بهجت قدس سره به من فرمود: ما هفتصد سال عقب افتادهایم. گفتم: چطور آقا؟ فرمود: آن وقتها اگر كسی چیزی نداشت انگشتنما میشد، ولی حالا اگر كسی چیزی داشته باشد، انگشت نما میشود! قضیه برعكس شده.
خلق: مرحوم آیت الله بهجت شخص خاصی را هم مدّ نظر داشتند تا بعضی از شاگردانشان را به او ارجاع بدهند؟
یك بار در این مورد از ایشان سؤال شد. كسی را معرفی نكردند، فرمودند: كسی هست كه خودش استاد كل است، و هم خودش كتاب دارد و هم كتابش چقدر شیرین و خوب است؛ منظورش این بود كه خداوند عالم ما را كفایت میكند و باید به دستورهای او و روایات اهلبیت علیهم السلام عمل كنیم. آن مرحوم تكیه بر این داشت كه استاد، علم تو است. اول كسی كه به شما میگوید كه مثلاً این كار را نكن، باطن توست كه ای عزیز! تو كه میدانی این كار، خلاف است، چرا میخواهی مرتكب آن شوی؟ تو كه می دانی این واجب است، پس چرا ترك میكنی؟
خلق: در مورد تقریب مذاهب یا حفظ وحدت بین شیعه و سنی، آیا ایشان نظری داشتند؟
ایشان خیلی تأكید میفرمود كه ما با اهل سنت اگر اختلافی داریم، باید آنها را با ادله و برهان بیان كنیم و اگر قول علمای خودشان را بیان كنیم، بهتر به مقصد میرسیم، تا اینكه خدای نكرده طریق دیگری را پیش بگیریم كه منجر به اختلاف ناخوشایندی گردد. یادم میآید كه كسی در مسجد، با صدای بلند شیخین را لعن میكرد. ایشان پیغام داد كه به این آقا بگویید این حرفها را نزند. من اطمینان ندارم از اهلسنت در این مسجد نباشد.
خلق: در پایان، اگر نكتة لطیفی درباره ایشان به یاد دارید، ما را بهرهمند فرمایید.
روزی به ایشان عرض كردم: نقل شده كه پدر شما در حال احتضار صدایی شنیده كه ایشان را برگردانید، چون پدر محمد تقی است! پرسیدم آیا این محمد تقی جنابعالی هستید یا كس دیگری بوده؟ در پاسخ فرمود: برادری داشتم كه در دریا غرق شد. اسم او محمد تقی بود. بعداً كه خدا مرا به والدینم مرحمت میكند، اسم برادرم را روی من میگذارند. آقای بهجت از جمله ویژگیهایشان این بود كه مقامات معنوی خود را كتمان میكرد و این كار را با زیركی هر چه تمامتر انجام میداد و به اصطلاح ردّ گم میكرد. بعد میفرمود: نمیدانم آن محمد تقی كه پدرم شنیده بود، او را برگردانید، برادرم بوده یا من؟
خلق: از اینكه وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید، متشكریم.
" پینوشتها
ــــــــــــــــــ
1. نابینا.
2. سوره كهف: 14.
3. سوره قصص: 10.
4. سوره یوسف: 24.
نشریه خلق 11 - مصاحبه با حجت الاسلام شمس الله قائمی
*
علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمۀ این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.
*
انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
*
چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!
*
خداوند کام همۀ شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.
*
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.
*
افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!
*
امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤن جزیرۀ خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا می گذارد.
*
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!
*
اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!
*
به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه.
*
آری، تشنگان را جرعۀ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند. آیا ما تشنۀ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آن که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟!
*
ائمه (علیهم السلام) فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!
*
تا رابطۀ ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطۀ ما با ولیّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است.
*
چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!
*
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.
*
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!
*
آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
*
اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!
*
با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها – اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی – می توان به آن واسطۀ فیض؛ حضرت حجّت (علیه السلام)، رجوع کرد.
*
حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!
*
راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان… بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
نقل است که یكی از عرفا به نام " سری سقطی " میگفت : من سی سال است كه استغفار میكنم به خاطر یك " الحمد لله " كه گفته ام . گفتند چطور ؟ گفت: من در بغداد دكاندار بودم یكوقت خبر رسید كه فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت . دكان من هم در آن بازار بود .
به سرعت رفتم ببینم دكان من سوخته یا نه ؟ یك كسی به من گفت : آتش به دكان تو سرایت نكرده، گفتم : الحمدلله. بعد با خودم فكر كردم كه آیا تنها تو در دنیا بودی ؟ بالاخره آتش چهار تا دكان را سوخته دكان تو را نسوخته یعنی دكان دیگری را سوخته، " الحمدلله " معنایش این است كه الحمدلله آتش دكان مرا نسوخت ، دكان او را سوخت پس من راضی شدم به اینكه دكان او سوخته بشود و دكان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم : او لا تهتم للمسلمین سر ! تو غصه مسلمین در دلت نیست ؟ (1) و من سی سال است كه دارم استغفار آن الحمدلله را میكنم .
..........................................................................................................
پی نوشت:
1 ) اشاره است به حدیث پیغمبر : « من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم »: هر كس كه صبح كند و همتش خدمت به مسلمانان نباشد ، او مسلمان نیست اصول كافی ، ج 3 ، باب 258 ، ص 239 ، حدیث 5 ، و سفینه البحار ، ج 2 ص . 723
+ این داستان را هم سعدی به شعر در آورده است.
+ منبع داستان: استاد شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 17-18
حسن خلق و خوشرفتاری با مردم از ویژگیهای بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانکه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: "برترین شما نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است، آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی میکنند".
اعتدال به معنای رعایت حد متوسط و میانه در بین دو حال(افراط و تفریط) است از جهت کمیت و مقدار و از جهت کیفیت و چگونگی. تعادل از نظر بعضی روایات به این معناست که از سویی انسان به کارهای خیر اشتغال و اهتمام داشته باشد و از سویی دیگر، از اموری که شر است، اجتناب و احتراز نماید. امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) میفرماید: "به درستی که خداوند کتابی را فرستاد که هدایتکننده و راهنماست (برای انسانها) که در آن نیکی و بدی را آشکار کرد. بنابراین، راه خیر را در پیش گیرید که هدایت میشوید و از شر و بدی دوری کنید تا اینکه میانه رو بوده باشید".
در بیان دیگری میفرمایند: "هر کجا کار نیکی بود به آن کمک کنید و هر جا شری مشاهده کردید از او دوری کنید؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) همواره میفرمودند: ای فرزند آدم، عمل نیک انجام ده و شر و بدی را کنار بگذار، اگر چنین عملی را انجام دهی در جاده مستقیم و راه وسط قرار خواهی داشت و به این واسطه به قرب الهی دست پیدا خواهی کرد".
البته روشن است که حتی نسبت به کارهای خیر نیز باید میانهروی و اعتدال رعایت شود و به تعبیر دیگر زیادهروی و یا سستی کردن در امور خیر، در واقع خود یک نوع شر است، شری است که از ابتدا خیر بوده، اما به سبب استفاده نادرست و غلط به شر تبدیل شده است.
حسن خلق و خوشرفتاری با مردم از ویژگیهای بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانکه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: "برترین شما نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است، آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی میکنند".
"مزاح و شوخی" یکی از موارد حسن خلق و حسن سلوک است؛ همانگونه که از پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است: "از محبوبترین کارها نزد خداوند متعال، وارد ساختن سرور و شادمانی بر دل مومنان است". امام صادق(علیه السلام) نیز میفرمایند: "شوخی و مزاح جزئی از خوش رفتاری و حسن خلق است" و همچنین فرمودند: "هیچ مومنی نیست مگر اینکه در او "دعابه" است. راوی از امام(علیه السلام) پرسید: منظور از دعابه چیست؟ حضرت فرمودند: مزاح و شوخی".
مزاح امری معقول و مورد حمایت شرع و دین است؛ البته با مراعات شئونات و آداب اسلامی. در تعالیم دینی برای مزاح و شوخ طبعی حد و مرزی مشخص شده است که تعدی از آن حدود، و افراط و تفریط در امر مزاح و شوخطبعی آثار سوء و عواقب نامطلوبی به همراه خواهد داشت. از مجموع روایاتی که از ائمه معصومین(علیهم السلام) رسیده، میتوان دریافت که پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نکردهاند، بلکه شوخ طبعی و مزاح را به طور نسبی و در شرایط خاص ستودهاند و حتی خود آن بزرگواران گاهی مزاح میکردند و دیگران را نیز به این امر ترغیب مینمودند؛ چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میفرمایند: "انی لامزح و لا اقول الا حقاً؛ من مزاح میکنم ولی سخنی جز حق نمیگویم".
این روایت مؤید این معنا است که اگر شوخی همراه با سخن غیر حقی باشد، مورد تأیید شرع مقدس نیست، به عبارت دیگر شوخی و مزاحی که آمیخته با یک امر منکر و ناپسند همچون تمسخر دیگران، غیبت دیگران و ... باشد هیچگاه مورد قبول و تأیید دین اسلام نبوده است. امام صادق(علیه السلام) به شخصی فرمود: "آیا با یکدیگر مزاح میکنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح میکنیم. امام(علیه السلام) فرمودند: این طور نباشید، زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال میکنی. سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح میکرد". امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز فرمودند: "رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هرگاه یکی از اصحاب خود را اندوهگین میدید او را با شوخی و مزاح خوشحال میکرد". از امامباقر(علیه السلام) نیز روایت شده است که: "خداوند انسان شوخ طبع را دوست دارد به شرط آنکه از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد".
علیرغم روایات فوق که ترغیب و تشویق به مزاح و شوخ طبعی دارد، روایات دیگری نیز وجود دارد که از مزاح و شوخی نهی کرده است؛ از جمله: رسول خدا به امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمودند: "از مزاح بپرهیز که شخصیت تو را از بین میبرد".
حمران بن اعین میگوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمودند: "از شوخی بپرهیز، زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین میبرد و موجب ریختن آبروی او میشود". ایشان در سفارش به شخص دیگری فرمودند: "تو را به تقوا سفارش میکنم و توصیه میکنم که از مزاح بپرهیز زیرا مزاح و شوخی ابهت و سنگینی تو را از بین میبرد".
از امیرمومنان علی(علیه السلام) روایت شده: "شوخی نکنید، زیرا شوخی موجب کینه و دشمنی است و مزاح دشنام کوچک است". در حدیث دیگری آن حضرت، مزاح و شوخی را موجب کم شدن عقل شمرده، میفرماید: "هر شوخی که انسان میکند مقداری از عقل خود را با آن از دست میدهد". همچنین فرمودند: "از مزاح خودداری کن زیرا نور ایمان را میبرد و مروت انسان را کم میکند".
از جمع بندی این دو دسته از روایات درمییابیم که خوبی و بدی مزاح امری نسبی است و درباره آن نباید به طور مطلق قضاوت کرد. از طرفی لازم است مسلمانان در معاشرتها و برخورد با یکدیگر بشاش و گشاده رو باشند و از طرف دیگر برخوردها باید مؤدبانه و در چارچوب دستورات دینی باشد. بنابراین افراط و تفریط در مزاح و شوخی مطلوب نیست لکن اعتدال و میانهروی در این امر مورد سفارش است. اگر کسی مؤدب به آداب دینی بوده و حد و مرز سخن را خوب فرا گرفته باشد مسلماً در برخوردهای اجتماعی و خانوادگی نه آنقدر خشک و جامد است که موجب ملال دیگران شود و نه آنگونه است که با شوخیهای ناپسند و سخنان هرزه و زشت، هم شخصیت خود را تخریب کند و هم دیگران را آزرده خاطر نماید.
مؤمن باید بشاش و خوش رو باشد و در عین حال نباید از مرز ادب و سنگینی و وقار خارج شود. شخص با ایمان و با تقوا باید مراقب خود باشد که از مرز اعتدال بیرون نرود و هرگز گفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: "من مزاح و شوخی میکنم، اما سخنی جز حق نمیگویم" را فراموش نکند.
بنابراین مزاح کردن تا وقتی خوب است که به حقوق دیگران تجاوز نشود و موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نکند. از این رو، نباید برای خوشحالی عدهای، افراد دیگری را آزار داد که اگر این جهات در نظر گرفته نشود، همین صفت نیکو تبدیل به صفتی نکوهیده خواهد شد. نباید انسان به حدی در شوخی زیاده روی کند که به تعبیر روایت تبدیل به حماقت شود و مردم او را آدمی کم عقل و بیخرد بشمارند، همان گونه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: "الإفراط فی المزاح خرق؛ زیادهروی در شوخی، نادانی و حماقت و کم عقلی است".
کسی که روح شوخی و مزاح بر او غلبه کند و در این امر افراط نماید، حس واقع بینی را از دست میدهد و آن گونه که باید حقایق را درک نمیکند و دیگران نیز مطالب او را جدی تلقی نمیکنند. شوخی و مزاح مذموم در وقتی است که کسی افراط در آن کند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد، یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود. اما مزاحی که از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث سرور گردد، مذموم نیست.
در شوخی کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده روی پرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و استهزای دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت خودِ شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهرهها به قیمت خرد کردن شخصیت یک انسان و ایجاد شادی در عدهای به بهای غمگین ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. بنابراین اعتدال در هر امری پسندیده است، در مزاح و شوخی نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها با دوام و رابطهها صمیمی و برادرانه باشد.
سخن را با کلام استاد علامه جعفری به پایان میبریم: "با این فرض که همه عقلای عالم به وجود یک عده امور جدی معتقدند، بایستی شوخی های ما به صورت استراحتهایی باشد که برای تکاپو در کار و فعالیت لازم میدانیم.
آری، بایست شوخی کنیم، اما ضمناً باید بدانیم که این شوخی در حقیقت مانند بیرون آمدن از کشتی است که در سطح اقیانوس زندگی در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق مقوایی است که در روی امواج اقیانوس بی اختیار جستوخیز میکند.
ممکن است این کار خنده آور، تلخی یکنواخت بودن حرکت کشتی و تماشا به دستگاه و ساکنین کشتی را به دست فراموشی بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتی مجهز دارد که حتی کوچکترین پیچ و مهرهاش هم به طور جدی منظور شده است".
منبع : روزنامه رسالت ، نوشته علی خانی
حكایتی از مناقب العارفین
لاشک، با هر چه نشینی و با هر چه باشی، خویِ او گیری.
در کُه نگری، در تو پَخسیدگی در آید.
در سبزه و گُل نگری، تازگی درآید.
زیرا همنشین تو را درعالَمِ خویشتن کشد.
و از این روست که تلاوت قرآن دل را صاف می کند.
زیرا از انبیا یاد کنی و احوالِ ایشان، صورتِ انبیا بر روحِ تو جمع شود و همنشین شود.
زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد.
بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و... سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند. حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد.
مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سلسله جلسات درسهایی از قرآن با عنوان «انفاق و كمک به دیگران»گفت:«بنده طلبه جوانی بودم، یک تاجری افطاری دعوتمان كرد، خوب ما هم طلبه نویی بودیم و رفتیم افطاری خوردیم، بعد دیدم جزء جزء قرآن آوردن و گفتند: قرآن بخوانید. گفتیم كه مگر قرار بود قرآن بخوانیم؟ ما افطاری آمده بودیم. گفت: نه! باید برای مرحوم فلانی یک سوره هم بخوانی، گفتم: من قرآن نمیخوانم. گفت: دعوتت كردهایم. گفتم: باید به من بگویی كه برای قرآن خواندن میآیی، قرآن خواندن افتخار است، اما شما اینكه افطاری میدهی و به قرآن می نشینی، این اسارت و من قبول نمیكنم. گذاشتم كنار. گفت: مدیونی! گفتم: مدیون هستم؟ بیا بخور! یک سور دادهای، یک سورت میدهم. وقتی من را برای افطاری دعوت میكنی.
حدیث داریم: «اخْدُمْ أَخَاكَ» خیلی حدیث قشنگ است. خیلی حدیث قشنگ است. «اخْدُمْ» یعنی خدمت كن، «اخْدُمْ أَخَاكَ» به برادر دینیات خدمت كن. كفشهایش را جفت كن، در بارش كمكش كن، مسافر است میتوانی برسانی، برسانش. اما «فَإِنِ اسْتَخْدَمَكَ» «فَإِنِ» یعنی اگر «اسْتَخْدَمَكَ» اگر تو را استخدام كرد، گفت بیا این كار را برای من بكن، «فَلا» نه! نه! نه! نه! دیگر قبول نكن.
من كفشهایت را جفت میكنم. اما اگر شما گفتی كفشهایت را جفت كن، جفت نمیكنم. من دست شما را می بوسم، اما اگر شما گفتی... عزتت را نشكن. دست آقا را میبوسیم، اما اگر آقا گفت دست من را ببوس، نمیبوسیم.
امام رضا(ع) مهماندار شد. چراغی كه در اتاق بود، فتیلهی چراغ نامیزان شد، مهمان دستش را دراز كرد فتیله را درست كند، امام رضا(ع) فرمود دستتان را بكشید، خودم درست كنم. گفت: آقا مگر كاری است؟ گفت: نامرد است كسی كه از مهمانش كار بكشد. این علامت نامردی است. كه آدم یك كسی را مهمان كند، بعد بگوید، این كار را بكن و این كار را نكن.
گفت: آقا كاری نیست. گفت: همین مقداری كه شما نشسته دستت را دراز میكنی، این علامت نامردی است. مهمان، مهمان است. خودش میخواهد كار بكند، طوری نیست. اما شما اذیتش نكن.»
مردم اغلب بي انصاف، بي منطق و خود محورند، ولي آنان را ببخش
اگر مهربان باشي، تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم ميكنند، ولي تو مهربان باش
اگر شريف و درستكار باشي، فريبت ميدهند، اما تو شرافت پيشه كن
نيكي هاي امروزت را فراموش ميكنند ولي باز هم نيكي كن
بهترينهاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه كافي نباشد
در نهايت ميبيني:
هر آنچه كه هست، ميان تو و خداست، نه ميان تو و مردم
هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم
نخست : آنکه به پستی تن میدادم تا بلندی یابم
دوم : آنکه در برابر از پاافتادگان ، میپریدم
سوم :آنکه میان آسانی و دشوار مختار شدم و آسان را برگزیدم
چهارم : آنکه گناهی مرتکب شدم و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون من دست به گناه میزنند ، خود را دلداری دادم
پنجم : آنکه از ناچاری ، تحمیل شدهای را پذیرفتم و شکیباییاش را ناشی از توانایی دانستم
ششم : آنکه زشتی چهرهای را نکوهش کردم ، حال آن که یکی از نقابهای خودش بودم
هفتم : آنکه آوای ثنا سردادم و آن را فضیلت پنداشتم.
یکی از خادمان بخش فرهنگی حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام گفت:مولوی «سلطان محمد» از علمای سرشناس اهل سنت افغانستان که در شهر هرات سکونت دارد و از بیماری قلب رنج می برد، در حرم امام رضا علیه السلام شفا گرفت.»
وی در ادامه افزود: «این عالم سنی مذهب، عضو شورای هفت نفره افتاء افغانستان است و همزمان خطیب جمعه شهر هرات نیز به شمار می رود. او که پیرو مذهب حنفی است، چند ماه پیش به بیماری انسداد عروق (بسته شدن رگ های قلب) دچار شد و همه پزشکان وی را جواب کردند اما به گفته خودش، در خواب، امام رضا علیه السلام را رؤیت کرد و آن حضرت او را توصیه کرد که به حرم ایشان بیاید و شفای خود را بگیرد.»
مولوی «سلطان محمد» می گوید: «از خواب که بیدار شدم، ابتدا فکر کردم که هذیان دیده ام لذا تصمیم گرفتم برای درمان به پاکستان سفر کنم اما هنگامی که برای بار دوم به خواب رفتم، یک بار دیگر امام رضا به خواب من آمد و دوباره به من توصیه کرد که به حرمشان بروم تا شفا بگیرم. در خواب، امام رضا را با لباس سبز رنگ و بلندی مانند دشداشه عربی رؤیت کردم. ایشان بسیار زیبا و خوش سیما بودند.»
این عالم اهل سنت افغانستان می افزاید: «فردای آن روز که آن خواب را دیدم، برای دوستان و اطرافیان خودم تعریف کردم. بسیاری از شیوخ نزدیک به من، مرا مورد حمله قرار داده و گفتند “تو مشرک شده ای”، اما من که آن خواب را دو بار دیده بودم، تصمیم قاطع گرفتم که به ایران سفر کنم و به زیارت امام رضا بیایم. بالاخره قسمت شد و با یک کاروان از زائران افغانی شامل ۱۶۸ نفر به مشهد سفر کردیم.»
وی می افزاید: «اولین بار که به حرم رفتم، با اینکه تاکنون این مکان را ندیده بودم، اما به چشمانم غریب نمی آمد و برخی بخش های حرم را دقیقا در خواب رؤیت کرده بودم. حتی آن محلی که امام را دیده بودم را دیدم. ۳ روز از حرم خارج نشدم و به نماز، دعا، راز و نیاز سر کردم. بعد از ۳ روز هم کاروانی هایم که از بیماری من خبر داشتند به سراغم آمدند و خواستند مرا نزد پزشکان ببرند اما من حاضر نمی شدم بروم زیرا ایمان داشتم که شفا گرفته ام. با اصرار آنان ابتدا به آزمایشگاه و سپس نزد پزشکان رفتم. آنها گفتند هیچ اثری از بیماری در تو وجود ندارد.»
گفتنی است، مولوی «سلطان محمد» قصد دارد جمعه این هفته به مشهد مقدس سفر کند تا با علما و مراجع تقلید شیعه دیدار و گفت وگویی انجام دهد. / ابناء
از نمادهای مهرورزی صله رحم و سرکشی از خویشاوندان است که حضرات معصومین علیهمالسلام همواره بر این مسئله تاکید و عواقب ترک آن را متذکر شدهاند.
چهارده روایت از محضر نورانی چهارده معصوم(ع) :
پیامبر(ص)
*« صِلَةُ الرَّحِمِ تَزیدُ فِى الْعُمْرِ وَ تَنْفِى الْفَقْرَ». (۱)
پیامبر اعظم (ص) : صله رحم (پیوند خویشاوندی) عمر را زیاد میکند و فقر را ازمیان میبرد.
امام علی(ع)
*« إِذَا قَطَّعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ ». (۲)
امیرالمومنین (ع): هرگاه مردم پیوند خویشاوندی را ببرند ثروتها در دست تبهکاران قرار گیرد.
حضرت فاطمه زهرا(س)
*« فَرَضَ اللّه صِلَةَ الأرحامِ مَنماةً لِلعدَدِ». (۳)
حضرت زهرا(س): خداوند صله ارحام را بهجهت فزونی نفرات مقرر داشته است.
امام حسن مجتبی (ع)
*« إِذا لَقِىَ أَحَدُکُمْ أَخاهُ فَلْیُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ ». (۴)
امام حسن مجتبی (ع): هرگاه یکی از شما با برادر خود دیدار نماید لازم است محل نورانی پیشانی(جای سجده) او را ببوسد.
سید الشهداء(ع)
*من سرّه ان ینساً فی أجله و یزاد فی رزقه فلیصل رحمه. (۵)
امامحسین (ع): هرکه دوست دارد مرگش به تاخیر افتد و روزیش افزایش یابد، صله رحم بهجا آورد.
امام زین العابدین(ع)
*« نَظَرُ المُؤمِنِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّةِ والمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ ». (۶)
امام سجاد (ع): نگاه مومن به چهره برادر مومن خود از روی دوستی و محبت به او، عبادت است.
باقر العلوم(ع)
*« صِلَةُ الأرحامِ تُزَکّیِ الأ عمالَ و تُنْمِی الأموالَ وَ تَدْفَعُ الْبلَوْی و تُیَسِّرُ الحسابَ و تُنْسِی ءُ فی الأَجَلِ ». (۷)
امام باقر (ع): ارتباط خویشاوندی اعمال را پاک میکند،داراییها را فزونی میبخشد، گرفتاری را دور سازد و حساب روز قیامت را آسان نماید و مرگ را به تاخیر میاندازد.
صادق آل رسول (ع)
*« الذُّنُوبِ الَّتِى تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ ». (۸)
امام صادق (ع): از جمله گناهانی که مرگ و نابودی را شتاب میبخشد قطع رحم است.
امام کاظم (ع)
*« وَالتَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ ». (۹)
امام کاظم (ع): مهرورزی با مردم نیمی از عقل است.
حضرت رضا (ع)
*« مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیَی فیه أمْرُنا, لَمْ یَمُتْ قَلبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوبُ ». (۱۰)
امام رضا (ع): هرکه در مجلسی بنشیند که در آن امر و یاد ما زنده شود قلبش در روزی که قلبها میمیرند، نمیمیرد.
امام جواد (ع)
*« مُلاقاة الاِخوان نُشرَةٌ وَ تَلقِیحٌ لِلعَقلِ وَ اِن کان نَزرا قَلیلاً ». (۱۱)
امام جواد(ع): دیدار برادران مایه سلامتی و رشد عقل است اگرچه بسیار اندک باشد.
حضرتهادی (ع)
*« لمّا کلمّه اللّه عزّوجلّ موسی بن عمران، قالَ موسى علیهالسلام : «الهی فَما جَزاءَ مَنْ وصل رحمه؟ قالَ: یا موسى: أنسى لَهُ أَجَلَه، وَ أَهْوَنُ عَلَیه سَکَراتَ الْمَوْتِ». (۱۲)
امامهادی (ع): آنگاه که خدای عزوجل با موسی بن عمران سخنی گفت، موسی عرض کرد: پاداش که صله رحم چیست؟ خداوند فرمود: ای موسی مرگ اورا به تاخیر میاندازم و سختیهای جان دادن را بر او آسان میکنم.
امام حسن عسکری (ع)
*«مَن وَعَظَ أَخاهُ سِرّا فَقَد زانَهُ وَمَن وَعَظَهُ عَلانیَةً فَقَد شانَهُ ». (۱۳)
امام حسن عسکری (ع) : هرکه برادرش را در خلوت پند دهد اورا آراسته است، و هرکه برادرش را در جمع پند دهد، او را سرشکسته کرده است.
امام عصر (عج)
*« أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم ». (۱۴)
امام مهدی (ع) : برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که فرج من فرج شما نیز هست.
پینوشته :
۱٫ – بحار الانوار ۷۱/۱۰۳٫
۲٫ کافی۲/۳۴۸٫
۳٫ بحارالانوار ۲۹/۲۶۰٫
۴٫ تحف العقول ۲۳۶٫
۵٫ بحارالانوار ۷۱/۹۱٫
۶٫ تحف العقول ۲۸۲٫
۷٫ تحف العقول ۲۹۹٫
۸٫ بحارالانوار ۷۱-۹۴٫
۹٫ تحف العقول ۴۰۳٫
۱۰٫ امالی صدوق،۷۳٫
۱۱٫ امالی مفید ۳۲۹٫
۱۲٫ بحار الانوار ۶۶/۳۸۳٫
۱۳٫ تحف العقول۴۸۹٫
۱۴٫ کمال الدین ۴۸۵٫